حسین الشهید گودال قتلگاه ، شب عاشورا زمزمه آروم قلب بی قرار منبهمن عظیمی

آروم قلب بی قرار من
داداش بیا بشین کنار من
بغضی که تو نگاهته سنگینی می کنه تو سینم
به فکر من نباش داداش اگر که زارم و حزینم
که مادرم گفته بهم فردا چه چیزایی می بینم
مظلوم حسین 4 جان
 

دلخوری از شاه نجف داره
گیسوی یارم و به کف داره
طاقت ندارم ببینم کسی نشسته روی سینه
طاقت ندارم ببینم خنجر کهنه در کمینه
طاقت ندارم بشنوم ناله ی بانوی مدینه
مظلوم حسین 4 جان
 

دیدم که از تاب و تب افتادی
با صورت از رو مرکب افتادی
تا افتادی روی زمین تو خیمه خواهر تو افتاد
لشکر هجوم آوردن و دیدم که مادر تو افتاد
با خنجر کهنه یکی به جون حنجر تو افتاد
مظلوم حسین 4 جان


روی بلندی نفسام تنده
می بُره اما خنجرش کنده
ضربه نزن ای بی حیا بیچاره کردی مادرش رو
زودتر بِبُر ای نانجیب پاشیدی از هم حنجرش رو
بذار که راحت جون بده هی برنگردون پیکرش رو
مظلوم حسین 4 جان


تو قتلگاه به پا شده جنجال
خیلی شلوغه تو دل گودال
تو ازدحام قتلگاه عبای پیغمبر رو بردن
تا اومدم ببوسمت دیدم بریدن سر و بردن
کاش بمیرم کنار تو که هستی خواهر و بردن
مظلوم حسین 4 جان

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]