حسن العسکری شهادت زمزمه ای پدراحسان پیریایی

ابر عزا ، توو آسمون اومده / ای پدر / چه روزگاری شده
زهر جفا ، نفسهاتو میبره / دیده هام / برات بهاری شده
پلکات رو هم میوفته - دیگه نفس نداری
آره باید سرت رو - رو زانوهام بذاری
قطره قطره / میباره / روی گونه هات ابر چشم من
آتیشم زد / غریبیت / جلوی چشمام دست و پا نزن
آه آه آه

 

این دم آخری همه لحظه هات / روضه هات / شده مثه کربلا
تا ظرف آب میوفته از دست تو / قلب من / میره توی خیمه ها
می چکه خون دل از - چشمای پر ستاره
بچه ها بیقرارن - خیمه ها آب نداره
خیمه سوزان / دڶ آتیش / دیگه بسته چشماشو آسمون
روضه خونه / یه مادر / کنار یه گودال غرق خون
آه آه آه

 

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]