علی المرتضی شهادت ، بستر بدون نغمه ابن ملجم چه بلایی سرمان آوردهعلیرضا خاکساری

خستگی تنت از بال و پرت معلوم است
حال و روزت ز نماز سحرت معلوم است
مرگ من، مرگ حسین و حسنت، سرفه نکن
چقدر لخته ی خون دور و برت معلوم است
ابن ملجم چه بلایی سرمان آورده
دیدم آخر به خدا زخم سرت معلوم است
بعد مادر به گمانم که قدت تا شده است
این هم از درد شدید کمرت معلوم است
به روی صورت پاکت عرق مرگ نشست
خس خس هر نفس مختصرت معلوم است
 خون و اشک از سر و روی تو بریزد با هم
نگرانی دل شعله ورت معلوم است
داغ اولاد چه آورده سرت ، پیر شدی
بغض پی در پی و زخم جگرت معلوم است
همه ی شهر شنید إنقَطَعَ ظَهری را
خرد شد باز غرور پسرت ، معلوم است
اُمّ إیمن به من از رخت اسارت میگفت
صدق گفتار وی از چشم ترت معلوم هست
گفتی عباسِ گلم، جان تو و جان حسین
همه ی کرب و بلا در نظرت معلوم است

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]