علی المرتضی ضربت خوردن زمزمه بیرون نرو از خونمون تنهامحمد مهدی شفیعی

نشسته روی قلب من غمها
چه حالیه امشب داری بابا
ببر داداش حسن رو با خودت
بیرون نرو از خونمون تنها

دست و پاهام دارن میلَرزَنو
دلشوره داره میکُشه مَنو
انقد نخون به زیر لب بابا
زمزمه های تلخ رفتَنو

میری چقد به زیر نور ماه
به آسمون داری همش نگاه
مگه قراری با کسی داری؟
انگار میخوای بری به وعده گاه

امشب چرا نگات پر از غمه؟
ذکرت فقط شده یا فاطمه
مثه روزای آخر مادر
فضای خونه پُرِ ماتمه

تورو قسم به یاسِ قَد کمون
نمازتو تو خونمون بِخون
قلاب در هم شالتو کشید
با التماس میگه نرو، بمون

یه روزی‌اَم میون کوچه ها
یه مادری کنار غنچه ها
شالِتو میکشیدو می زدش
یه بی حیا، جلوی بچه ها

چرا چشات یکسره میباره؟
چقد نگات بر در و دیواره!
به کی میگی دیگه دارم میام؟
بند دلم رو میکنی پاره

خواهش و توی چشم من ببین
یه بار دیگه کنار من بشین
بزار نوازشت کنم، تا که
آروم بگیره این دلِ حزین

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]