دفاع مقدس - - -بدون نغمه دست بسته همه به آب زدنداحسان جاودان

چه عزیز است اشک مادرها
وقت برگشتن کبوترها
سی بهار است با نم دیده
کوچه به کوچه را گلاب زدند

دیده در راه نوگلانی که
با همه عاشقی زمانی که
صحبت حفظ جان وسط آمد
حرفی از حفظ انقلاب زدند

خون و زخم و عطش، دل گودال
خوی درنده ی سگ و چنگال
روضه باید به کربلا میرفت
عاشقان رو به بوتراب زدند

در دفاع از حریم یک خانه
بسته بودند راه بیگانه
سوخت دریا چرا غریبانه
دست مردانه را طناب زدند

تاکه دیدند ما به خواب عمیق
بین دریا چنان نجات غریق
بهر یاری ما دوباره ولی
دست بسته همه به آب زدند

بعد بیدار کردنی اینسان
تا که حتی خجالت از ایشان-
-نکشیم عین زندگی خود را
چه نجیبانه هم به خواب زدند

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]