رقیه سادات - - -زمزمه یادی ام از ما کردیعبدالله باقری

سلام بابا، بالاخره، یادی ام از ما کردی
به دل من، افتاده بود، یه روزی بر میگردی
قهری بابا؟، حرفی بزن، با دخترت چه سردی
نه به اونکه، قصه میگفتی هر شب از حیدر و خیبر
نه به حالا، که ساکتی حرفی بزن سر مطهر
مَنِ الّذی أیتَمَنی بابا حسین ۲

لب تو زخمیه بذار، قصه ها رو من بگم
از اون شبی، که مادر و، دیدم با قامت خم
قصهء زجر، اینکه چرا، حجم موهام شده کم
اون لحظه ای، که زجر اومد، بابا نمیکنم فراموش
بوی تو رو، حس کرد از خون پای اسب، رفت مادر از هوش
مَنِ الّذی أیتَمَنی بابا حسین ۲

با اینکه بوده عمه جون، واسم همیشه همدم
از یه سؤالم همیشه، طفره میره میدونم
جواب این سؤال من، هنوزم مونده مبهم
مگه کوفه، دعوت نکرد، هممون و مهمونی بابا؟؟!!
چی شد میگن، رفتی خودت خونهء خولی تک و تنها؟
مَنِ الّذی أیتَمَنی بابا حسین ۲

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]
بدون نامسه شنبه، 06 آبان 1393 11:41
با سلام و خسته نباشید . زمزمه ای که آقای عبدالله باقری سرودن خیلی جواب میده خواهشا بخواید از ایشون برای شبهای شیشم تا شام غریبان رو هم برای استفاده مادحین محترم داخل سایت قرار بدن اجر همگیتون با صدیقه طاهره (س)