خراب آمدهام تا کنی تو آبادم
هزار شکر نگفتی، ز چشمت افتادم
خراب بادهی عفوم ببخش رسوا را
مُقرّ و معترفم از هزار بیدادم
مدد نمیشوم آقا به غیر دستانت
بگیر دست مرا با تمام ایرادم
به نور وجه تو سوگند سخت محتاجم
که هر چه آبرویم دادهای ز کف دادم
من از عقاب تو سوی خودت گریزانم
گناه میکنم و باز میکنی یادم
همیشه بندهی در بند خود صدایم کن
خدا نکرده نکن از اطاعت آزادم
اگر چه سوی تو آلوده دامن آمدهام
ولی به اسم تو سوگند پاک بنیادم
میان این همه مهمان بعید میدانم
که مفتضح بکنی در میان افرادم
به زیر بار خود افتاده بودم اما زود
رسید دست عطای کسی به فریادم
سحر گشود به رویم تمام درها را
دمی که نالهی ربالحسین سر دادم
چه سود میبری از کیفر محب حسین؟
من آن بدم که دلم را به کربلا دادم
هزار شکر نگفتی، ز چشمت افتادم
خراب بادهی عفوم ببخش رسوا را
مُقرّ و معترفم از هزار بیدادم
مدد نمیشوم آقا به غیر دستانت
بگیر دست مرا با تمام ایرادم
به نور وجه تو سوگند سخت محتاجم
که هر چه آبرویم دادهای ز کف دادم
من از عقاب تو سوی خودت گریزانم
گناه میکنم و باز میکنی یادم
همیشه بندهی در بند خود صدایم کن
خدا نکرده نکن از اطاعت آزادم
اگر چه سوی تو آلوده دامن آمدهام
ولی به اسم تو سوگند پاک بنیادم
میان این همه مهمان بعید میدانم
که مفتضح بکنی در میان افرادم
به زیر بار خود افتاده بودم اما زود
رسید دست عطای کسی به فریادم
سحر گشود به رویم تمام درها را
دمی که نالهی ربالحسین سر دادم
چه سود میبری از کیفر محب حسین؟
من آن بدم که دلم را به کربلا دادم