علی النقی شهادت بدون نغمه قسمتمهدی نظری

قسمت
هرکه یک جور قسمتی دارد
سامرای تو غربتی دارد
خوش به حال کسی که نوکر توست
واقعاً چه سعادتی دارد!
راستی شهر سامرای شما
چندتا بچه هیئتی دارد؟
یا که دور و بر حریم شما
مردمان ولایتی دارد؟
دل من دور صحن و ایوانت
باز میل زیارتی دارد
اعتقاد من است با آن حال
حرم تو چه هیبتی دارد
با وجودی که خاکی است اما
این زیارت چه لذتی دارد
دشمن تو اگر که می دانست
با تو بودن چه عزتی دارد...
تا ابد مبتلای تو می شد
خادم سامرای تو می شد

مرد آن است باورت کرده
خویش را بنده ی درت کرده
دستهای خدا ملائک را
 روی گنبد کبوترت کرده
پرچمت تا همیشه پابرجاست
با دعایی که مادرت کرده
جلوه ای از رخت شده خورشید
حق تو را ذره پرورت کرده
دست حق معجزات عیسی را
رزق و روزی نوکرت کرده
به زمین خورده است و پا نشده
هرکه توهین به محضرت کرده
بشکند دستهای آنکس که
چون گل یاس پرپرت کرده
من بمیرم که بین بزم شراب
خون به قلب مطهرت کرده
روضه ات تا کجا کشانده مرا
پای طشت طلا کشانده مرا

دور طشت طلا چه غوغا بود
داخل طشت، رأس آقا بود
دختری در کنار عمه خود
دیدگانش شبیه دریا بود
چشمهای کبوترانه او
خیره در چشمهای بابا بود
چقدر صورت کبودی داشت
جرمش این بود شکل زهرا بود
بسکه بین مسیر افتاده
بدنش پر ز خار صحرا بود
بوی یاس مدینه می آمد
مادرش هم یقین در آنجا بود
گرچه بستند دست زینب را
پرچم او هنوز بالا بود
خیزران هم دلش به درد آمد
روی لبها که واحسینا بود
قاری نیزه ها که قرآن خواند
چشمها غرق در تماشا بود
تا به لبهاش خیزران می خورد
رعد و برقی در آسمان می خورد

مهدی نظری
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]