وای دیدی دنیا شد به کام نیزه ها ز تو پا شده قیام نیزه ها
دل من رو می بری به هر طرف منو کشتی ای امام نیزه ها
بی تو قد شکسته ام با دو دست بسته ام
مادر و پدر بر این کودکان خسته ام
حسین وای
وای چی به روزم اومده تو این غروب بدون امیر کاشف الکروب
داری از خدا میگی رو نیزه ها ولی می زنن تو رو با سنگ و چوب
بی تو کعبه ی همه تازیانه ها شدم
با تلاوت سرت راضی به قضا شدم
حسین وای
وای چه کنم با این دیار پر عذاب چه کنم با طفل غرق اضطراب
اگه چاره داشته باشه غصه هام چه کنم با روضه ی دل رباب
یا أخا شده براش زندگی شبیه زهر
دیده مهد اصغر و تو حراجیهای شهر
حسین وای
رضا تاجیک
دل من رو می بری به هر طرف منو کشتی ای امام نیزه ها
بی تو قد شکسته ام با دو دست بسته ام
مادر و پدر بر این کودکان خسته ام
حسین وای
وای چی به روزم اومده تو این غروب بدون امیر کاشف الکروب
داری از خدا میگی رو نیزه ها ولی می زنن تو رو با سنگ و چوب
بی تو کعبه ی همه تازیانه ها شدم
با تلاوت سرت راضی به قضا شدم
حسین وای
وای چه کنم با این دیار پر عذاب چه کنم با طفل غرق اضطراب
اگه چاره داشته باشه غصه هام چه کنم با روضه ی دل رباب
یا أخا شده براش زندگی شبیه زهر
دیده مهد اصغر و تو حراجیهای شهر
حسین وای
رضا تاجیک
