شام و سب و دشنام و آه زینب
روی نیزه می تابد ماه زینب
وای از شهر دلگیر خوابش گشته تعبیر
خسته می خواند نافله هایش بین زنجیر
زینب وامصیبت
آه و دختر شاه و اوج آزار
مضطر دختر حیدر بین بازار
گفتند شرح حالِ اشک و آه و ناله
می شود این شهر مقتل یک طفل سه ساله
زینب وامصیبت
دیدم هلهله های قوم کافر
وای از چشم ناپاکِ خصم حیدر
کردم سوگواری دیدم غرق زاری
بر تن سجاد جای زنجیر یادگاری
زینب وامصیبت