دیگه مثل پاییزه کوفه ز غصه چه لبریزه کوفه
عجب اشکی میریزه کوفه
غم انگیزه کوفه
امشب شب موعد صاحب ذوالفقاره
امشب تو محراب کوفه دیگه رستگاره
شب و تا- خود صبح - بیداره
داره ذکر میگه آروم آروم همون که ز حق گشته محروم
شده مهمون ام کلثوم
علی شاه مظلوم
بازم با نون و نمک این آقا کرده افطار
بازم میره سمت یک چاه بگه کل اسرار
شده ماه غمها پدیدار
دلش دیگه آروم نداره شب قدره و بی قراره
چشاش مثل ابر بهاره
دلش پیش یاره
امشب یه پیراهن خونی رو بین سینه
از بس که بوسیده زار و غمینه
میگه هی-امون از- مدینه
رضا تاجیک
عجب اشکی میریزه کوفه
غم انگیزه کوفه
امشب شب موعد صاحب ذوالفقاره
امشب تو محراب کوفه دیگه رستگاره
شب و تا- خود صبح - بیداره
داره ذکر میگه آروم آروم همون که ز حق گشته محروم
شده مهمون ام کلثوم
علی شاه مظلوم
بازم با نون و نمک این آقا کرده افطار
بازم میره سمت یک چاه بگه کل اسرار
شده ماه غمها پدیدار
دلش دیگه آروم نداره شب قدره و بی قراره
چشاش مثل ابر بهاره
دلش پیش یاره
امشب یه پیراهن خونی رو بین سینه
از بس که بوسیده زار و غمینه
میگه هی-امون از- مدینه
رضا تاجیک