مناجات - - -- - -دیگه مهمونی تمومه**یوسف رحیمی**- - -

ديگه فرصتي نمونده ، چشاي پر ابر و بارون
ديگه مهموني تمومه ، دوباره فراق و هجرون
لحظة سخت وداعه ، نفسا حبسه تو سينه
كي تا سال ديگه زنده‌س‌اين شبا رو باز مي‌بينه
اي خدا چه زود تموم شد، لحظه‌هاي ناب و روشن
شباي نور و مناجات ، سحراي دل سپردن
دوباره ندبه و ناله ، اشك و آه و بيقراري
دوباره يه سال غريبي، حسرت و چشم انتظاري
نكنه آروم بگيري ، گريه كن دل شكسته
التماس كنه به چشماش ، هر كي بارشو نبسته
رمضون تموم شد و من ، موندم و دستاي خالي
دوباره قفس نشيني ، دوباره بي پر و بالي
دوباره حسرت پرواز ، دوباره پراي بسته
دوباره بغض قديمي ، دوباره دل شکسته
ما که دلتنگ فراقِ ، لاله هاي بي نشونيم
نکنه بره دوباره ، قافله ما جا بمونيم
ما که مونده رو دلامون ، زخم روزاي اسارت
اسارت تو بند دنيا ، اسارت تو دست غفلت
 کاشکي دنيامون عوض شه ، کاشکي بيدار شيم از اين خواب
کاش اسير شيم ولي اين بار ، اسير نگاه ارباب
نکنه بياد سراغم ، دنيا و تعلقاتش!
جا داره برامون ارباب ، توي کشتي نجاتش؟
خدا دوست داره دلي رو ، که خاطرخواه حسينه
نيگا مي کنه به اون که ، پيرو راه حسينه
ديگه اميدي ندارم ، جز در خونة ارباب
حسابم با اون که کرده ، منو ديوونة‌ ارباب
اگه رد کنه گداشو ، اوني که نعم الاميره
کيو دارم که بياد و ، دست خاليمو بگيره
دست رد نزن به سينه‌م ، از در خونه‌ت نمي رم
تا برات کربلامو ، از ابوفاضل نگيرم

یوسف رحیمی
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]