اي يادگار روضه هاي مادر من
با کوه غصه پرکشيدي از بر من
روز خوش نديدي
تهمتها شنيدي
از عالم بريدي واويلا واويلا
مولانا حسن جان 3 واويلا 2
آه اين جماعت دل زمهر او بريدند
آه با غلافي ران پايش را بريدند
خواهرش مضطر شد
ناسزا ياورش شد
قاتلش همسرش شد واويلا واويلا
مولانا حسن جان 3 واويلا 2
آه تيرباران شد ز کينه شاخه ي ياس
آه ريخت خون تازه روي دوش عباس
قاسم بي کلام است
روزش همچو شام است
فکر انتقام است واويلا واويلا
مولانا حسن جان 3 واويلا 2