علی المرتضی عید غدیر ، ولادت بدون نغمه وجه ذات لامکان غلامرضا سازگار

تا به پاي شير حق درِّ سخن سازم نثار
فکر و ذکرم سخت در زنجير حيرت شد دچار
گر نگويم وصف او را دل نمي‌گيرد قرار
ور بگويم، گردم از ضعف کلامم شرمسار
به که گويم آنچه را فرمود حي کردگار:
لافتي الاعلي لاسيف الاذوالفقار
****
وجه ذات لا مکان فرمانده امکان علي است
شير حق، شمشير حق، حق را بهين ميزان علي است
قلب قرآن، جان قرآن، هستي قرآن علي است
دين علي، روح جوانمردي علي، ايمان علي است
هر جوانمردي دهد تا صبح محشر اين شعار:
لافتي الاعلي لاسيف الاذوالفقار
****
روز جنگ بدر همچون بدر تابان جلوه کرد
بدر نه، بالله قسم در ملک امکان جلوه کرد
وز رخش تا صبح محشر، نور ايمان جلوه کرد
از دم شمشير او فتح نمايان جلوه کرد
تيغ هم در دست او مي‌گفت بين کارزار:
لافتي الاعلي لاسيف الاذوالفقار
****
زير سم مرکبش کوه احد لرزيد سخت
آتش از تيغش به جان دشمنان باريد سخت
شير بود و يکتنه بر لشکري غريد سخت
با تن مجروح دور مصطفي گرديد سخت
بانگ مي‌زد دم به دم جبريل در آن گيرودار:
لافتي الاعلي لاسيف الاذوالفقار
****
بعد فتح جنگ بدر و بعد پيکار اُحُد
جنگ احزاب آمد و بيدادِ عَمر و عبدود
آنکه بودي با هزاران لشکرش پيکار، خود
تا که بر رزمش مصمم حيدر کرار شد
گفت پيغمبر چو ديد آن قدرت و آن اقتدار:
لافتي الاعلي لاسيف الاذوالفقار
****
خواند در خندق پيمبر شير حق را کل دين
عمرو شد با ذوالفقار خشم او نقش زمين
باز شد پيروز از ميدان، اميرالمؤمنين
آمد از جان‌آفرين بر دست و تيغش آفرين
سنگ‌ها و کوه‌ها گفتند با هم آشکار:
لافتي الاعلي لاسيف الاذوالفقار
****
اين نه مدح اوست گر گويي در از خيبر گرفت
يا که با شمشير از عمرو دلاور سر گرفت
يا که تيغش عقده‌ها از قلب پيغمبر گرفت
کو به انگشتي زمام از خسرو خاور گرفت
کرد ختم الانبيا بر دست و تيغش افتخار
لافتي الاعلي لاسيف الاذوالفقار
****
دست حق، دست محمّد، دست قرآن، حيدر است
متکي بر بازويش روز اُحد، پيغمبر است
صبر او از فتح احزاب و اُحد، بالاتر است
شاهد تنهايي زهراي خود پشت در است
در غلاف صبر او شمشير مي‌شد بي‌قرار:
لافتي الاعلي لاسيف الاذوالفقار
****
او که مي‌افتاد بر پايش سرِ سردارها
دم به دم از زير دستانش رسيد آزارها
چاه هم لبريز شد از اشک چشمش بارها
مار گرديدند بهر قصد جانش يارها
از شکيبايي او پيچيد بر خود روزگار
لافتي الاعلي لاسيف الاذوالفقار
****
آنکه بودي شاهد رزم و شجاعت‌هاي او
ديد چون در سلسله دست جهان‌آراي او
پيش چشمش حمله‌ور گشتند بر زهراي او
گفت حق را يافتم امروز در سيماي او
دين حق از صبر او مانَد به عالم پايدار
لافتي الاعلي لاسيف الاذوالفقار
****
اي تمام دين ولايت، يا اميرالمؤمنين
کتف احمد جاي پايت يا اميرالمؤمنين
دل حريم با صفايت يا اميرالمؤمنين
نظم «ميثم» در ثنايت يا اميرالمؤمنين
شد به اين مصراع ختم از جانب پروردگار:
لافتي الاعلي لاسيف الاذوالفقار

استاد غلامرضا سازگار

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]