نروم از سر كويت چه براني چه بخواني
به خداييت قسم برتر از آني كه براني
به تو مأنوسم و يكدم زتو مأيوس نگردم
چه به عرشم بكشاني چه به خاكم بنشاني
بنوازي بگدازي تو حكيمي تو بصيري
بكشي زنده كني مصلحت از توست تو داني
من بيچاره به غفلت ز تو هر سو بگريزم
تو كرامت كني و باز به سويت بكشاني
كه مرا مي دهد از لطف پناهي؟ تو پناهي
كه تواند گره از من بگشايد؟ تو تواني
چه عذابم كني از خشم و چه از مهر ببخشي
اين محال است كه از مملكت خود تو براني
هرچه خواهي به سرم آر ولي روي مگردان
هرچه دادي بستان ليك خودت را نستاني
واي از سختي جان كندن و از لحظة مرگم
تو مگر پيشتر از مرگ، علي را برساني
"ميثم" از كوي تو جايي نرود گفتم و گويم
نروم از سر كويت چه براني چه بخواني
استاد غلامرضا سازگار
به خداييت قسم برتر از آني كه براني
به تو مأنوسم و يكدم زتو مأيوس نگردم
چه به عرشم بكشاني چه به خاكم بنشاني
بنوازي بگدازي تو حكيمي تو بصيري
بكشي زنده كني مصلحت از توست تو داني
من بيچاره به غفلت ز تو هر سو بگريزم
تو كرامت كني و باز به سويت بكشاني
كه مرا مي دهد از لطف پناهي؟ تو پناهي
كه تواند گره از من بگشايد؟ تو تواني
چه عذابم كني از خشم و چه از مهر ببخشي
اين محال است كه از مملكت خود تو براني
هرچه خواهي به سرم آر ولي روي مگردان
هرچه دادي بستان ليك خودت را نستاني
واي از سختي جان كندن و از لحظة مرگم
تو مگر پيشتر از مرگ، علي را برساني
"ميثم" از كوي تو جايي نرود گفتم و گويم
نروم از سر كويت چه براني چه بخواني
استاد غلامرضا سازگار