مناجات - - -- - -غزل مناجات- - -

با كثرت معاصي از سر گذشته آبم
نه تاب دوري از تو، نه طاقت عذابم
لبريز تر ز دريا سوزان تر از كويرم
آواره تر ز امواج، خالي تر از حبابم
گر قطره ام بخواني با بحر همنشينم
گر ذره ام بخواني در چشم آفتابم
من از تو مي گريزم تو مي كشي به سويت
از بس  كه مهرباني عبدت كني خطابم
من با تو قهر كردم تو مي كني رفاقت
ياللعجب ندانم بيدار يا كه خوابم
اُدْعوني استجب را هم خوانده هم شنيدم
نه من جواب دادم نه تو كني جوابم
من بندة بد تو، تو آن خداي خوبي
كز لطف بي حسابت آسان کنی حسابم
پيري زپا فكند و از دست رفت عمرم
شرمنده تا قيامت از دورة شبابم
اشكم روان زديده آهم درون سينه
اين اشك و آه كرده مانند شمع آبم
گفتم به اشك توبه شويم گناه خود را
ديدم كه از گناهم بدتر بود صوابم
"ميثم" به عذر خواهي دارد دو هديه با خود
آه است شاخة گل، اشكم بود گلابم

استاد غلامرضا سازگار
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]