آیین پیامبر(ص) پیش از بعثت
درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام ج2، رسولی محلاتی، سید هاشم؛
این مطلب از نظر تاریخ مسلم است که:
اولا-رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگی قبل از بعثتخود،لحظهای در برابر بتها پرستش نکرد،و از آئین مشرکین وبتپرستان و سنتها و مراسم شرکآلود و غلط ایشان پیروی نکرد،و از«اکل میته»و ذبائحی که نام خدا بر آنها ذکر نشده بودنمیخورد،و اینکه در صحیح بخاری و مسند احمد بن حنبل آمدهاست که گویند:
برای رسول خدا(ص)سفره غذائی حاضر کردند،و زید بنعمرو بن نفیل (1) را نیز بر سر آن سفره خواندند،ولی زید از حضور برسر آن سفره خودداری کرده گفت:
«انا لا آکل مما تذبحون علی انصابکم،و لا آکل الا ما ذکر اسمالله علیه»
من از آنچه شما بر بتهای خود ذبح میکنید نمیخورم و جز آنچه را نامخدا بر آن برده شده نخواهم خورد.و در نقل احمد بن حنبل هست کهرسول خدا(ص)بر سر سفرهای با سفیان بن حارث غذا میخورد و زید از آنجا عبور کرد و آن دو او را به خوردن دعوت کردند و او چنین پاسخی داد... (2)
مخدوش و غیر قابل قبول است و از این رو خود اهل سنت وآنها که صحیح بخاری را صحیح ترین کتابهای حدیثی میدانندنتوانستهاند آنرا بپذیرند و در صدد توجیه برآمده که از آنجملهسهیلی در کتاب«الروض الانف»گوید:
«کیف وفق الله زیدا الی ترک ما ذبح علی النصب و ما لم یذکراسم الله علیه و رسوله(ص)کان اولی بهذه الفضیلة فی الجاهلیةلما ثبت من عصمة الله تعالی له» (3) یعنی چگونه خداوند به زید این توفیق را عنایت کرد که از خوردنذبحی که برای بتها ذبح شده و یا نام خدا بر آن جاری نشده بود خودداریکند،ولی به رسول خدا چنین توفیقی نداد،با اینکه رسول خدا(ص)بهچنین فضیلتی سزاوارتر بود بخاطر عصمتی که از سوی خدای تعالیداشت:
و آنگاه درصدد پاسخ و توجیه برآمده و گوید:
«لیس فی الروایة انه قد اکل من السفره و بان شرع ابراهیم انما جاء بتحریمالمیتة لا بتحریم ما ذبح لغیر الله تعالی فرید امتنع عن اکل ما ذبح لغیر الله برای رآهلا بشرع ما تقدم»
یعنی-در روایت نیامده که آنحضرت از آن سفره چیزی خورد،و از این گذشتهشرع ابراهیم میته را حرام کرده بود نه آنچه را که نام خدا بر آن جاری نشده بود،و ازاینرو زید طبق رای خود از خوردن آن غذا خودداری کرد نه بخاطر شریعت گذشته.
ولی برای خواننده محترم روشن است که این پاسخ نمیتوانداشکال و شبهه را از ذهن انسان رفع کند و بهتر آن است که اصلحدیث را که بگفته ایشان بر خلاف دلیلهائی است که عصمترسول خدا(ص)را ثابت کرده مردود بدانیم و آنرا نپذیریم.
و همچنین حدیث«استلام اصنام»-دست و صورت مالیدنبه بتها بعنوان تبرک و احترام-که در روایات ایشان آمده (4) وروایات دیگری که حکایت از مشارکت آنحضرت در مراسمشرکآمیز آنها میکند همگی مردود و مخالف با مبانی و اصول خودآنها در باب نبوت آن بزرگوار است.
ثانیا از نظر تاریخ مسلم است که آنحضرت قبل از بعثتعبادتهائی از قبیل نماز و روزه و طواف و حج و عبادتهای دیگریانجام میداده چنانچه در حدیث عایشه و دیگران در ماجرای بعثتاین جمله بود که:
«فکان یخلو بغار حراء فیتحنث فیه»
و«تحنث»را به«تعبد»معنا کرده بودند.
و مرحوم فتال نیشابوری در روضة الواعظین گفته:
«رسول خدا(ص)از اول تکلیف روزه میگرفت و نمازمیگذارد،بعکس آنچه در میان قوم معمول بود و چون به سنچهل سالگی رسید خداوند بوسیله جبرئیل او را مامور به ابلاغرسالت فرمود...» (5)
و اکنون با توجه به این دو مقدمه این بحث پیش آمده که آیارسول خدا(ص)در پیروی از مرام مقدس توحید و عمل بهدستورات و اعمال دینی تابع چه شریعتی بوده؟آیا شریعت انبیاءگذشته و یا شریعتخود یعنی شریعت مقدس اسلام که بعدامامور به ابلاغ و اظهار آن گردید...و در آن وقت تنها خودآنحضرت مامور به پیروی و انجام اعمال آن بود...
و بنابر آنچه گفته شد تذکر این نکته در اینجا لازم است کهبه نظر نگارنده طرح این بحثبنحوی که در کتابهای دانشمنداناسلامی اعم از دانشمندان شیعه و اهل سنت-آمده خالی از نوعیتسامح و بیدقتی نیست زیرا آن مسئله را به این نحو و با اینعبارت طرح کرده و گفتهاند:
«اعلم ان علماء الخاصه و العامه اختلفوا فی ان النبی(ص)
هل کان قبل بعثته متعبدا بشریعته ام لا...» (6) و یا این عبارت که از یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنتاست که میگوید:
«و قد اختلف العلماء فی تعبده قبل البعثه هل کان علی شرع ام لا؟» (7) یعنی علماء اختلاف دارند در اینکه تعبد و انجام عبادتهای آنحضرت پیش ازماجرای بعثت آیا بر طبق شرعی از شرایع بوده یا نه؟
و وجه تسامح و بیدقتی همین است که اعمال و عبادات آنبزرگوار بطور مسلم بر طبق شریعتی انجام میشده که آن شریعتیاشریعت پیمبران گذشته بوده و یا شریعتخود آنبزرگوار...
و شاید مرحوم علامه(ره)در شرحی که بر مختصر ابن حاجبنگاشته و عبارت آنرا مرحوم مجلسی در بحار الانوار نقل کردهمتوجه این مطلب بوده که بحث را اینگونه مطرح فرموده:
«اختلف الناس فی ان النبی(ص)هل کان متعبدا بشرع احد من الانبیاءقبله قبل النبوه ام لا...» (8) که برای اهل تحقیق روشن است که این عبارت از آنتسامح و اشکال خالی است و بهر صورت مسئله آنقدر مهم نیستکه بیش از این مقدار وقتشما را بگیریم و این مقدار هم از باب تذکر بنظر لازم آمد.و بهتر آن است که به اصل بحثبازگردیم وبحث را اینگونه طرح کنیم که:آیا رسول خدا(ص)قبل از بعثتتابع چه شریعتی از شریعتهای الهی بوده؟
جمعی معتقدند که آنحضرت تابع شریعتهای پیمبران قبل ازخود بوده؟و گروهی نیز معتقدند که تابع شریعتخود یعنیشریعت اسلام بوده،با این توضیح که در آنزمان بدان حضرتوحی میشد و به اصطلاح«نبی»بود،و موظف بود بدانچه بر اووحی میشد بدان عمل کند،ولی«رسول»نبود و وظیفه نداشتآنها را بدیگران ابلاغ کند،تا سن چهل سالگی که بهمنصب رسالت مفتخر گردید و موظف شد این آئین مقدس رابدیگران نیز ابلاغ کند.
گروه اول نیز که عقیده دارند آنحضرت تابع شریعتهایپیمبران قبل از خود بوده درباره آن شریعت و آن پیامبراختلاف نظر دارند و چهار نظریه درباره آن شریعت ذکر شده:
1-شریعت نوح علیه السلام 2-شریعت ابراهیم علیه السلام 3-شریعت موسی علیه السلام 4-شریعت عیسی علیه السلام
و در اینجا نظریه پنجمی هم ابراز شده و آن این است کهگفتهاند: هر چه نزد آنحضرت ثابتشده بود که شریعت است از آنپیروی کرده و بدان عمل میکرد و پیرو شریعت مخصوصی نبود.وبنظر میرسد غرض ورزی و دستسیاستبازان و قصهپردازان یهودو نصاری هم در این مسئله راه یافته باشد و برای اثبات اینکهشریعت اسلام پیرو همان شرایع یهود و نصاری است ورسول خدا(ص)نیز تابع موسی و عیسی بوده به این بحث دامنزده و احیانا اظهار نظرهائی کرده باشند زیرا آنها که باکنداشتند ابراهیم علیه السلام را یهودی یا نصرانی بخوانند هیچباکی نداشتند که رسولخدا(ص)و سلاله ابراهیم علیه السلام رایهودی و یا نصرانی بدانند!و بهر صورت هر یک از دو دسته برایمدعای خود دلیلهائی ذکر کردهاند و دانشمندان نیز آنها را درکتابهای خود بتفصیل نقل کردهاند که فشردهای از آنرا میتوانیددر بحار الانوار مجلسی(ره) بخوانید (9) و بنظر ما آنچه در میاندلیلهای دسته اول(یعنی آنها که گفتهاند رسول خدا تابعشریعتهای قبل از خود بوده) مهم و قابل بحث میباشد چند آیهقرآنی است و بقیه گفتارها اجتهادات و یا روایات ضعیفی استکه از نقل آنها صرفنظر میکنیم.و به نقل همان آیات اکتفامینمائیم:
1-آیه 90 از سوره انعام است که خدای تعالی پس از ذکرنام جمعی از پیمبران چون ابراهیم و فرزندان آن بزرگوار فرماید:
اولئک الذین هداهم الله فبهداهم اقتده آنها هستند که خداوند ایشانرا هدایت و راهنمائی فرمود،و تو نیز ازهدایت آنها پیروی کن...
و پاسخی که از استدلال به این آیه داده شده آن است کهمنظور از این هدایت و پیروی از آن همان اصول مورد اتفاق همهادیان است نه فروع شرعیه زیرا پر واضح است که فروع در ادیانگذشته مورد اختلاف بوده...
نگارنده گوید:مؤید این پاسخ نیز همان نزول آیه است کهپس از بعثت رسول خدا(ص)نازل گشته و میتوان گفت:این آیهربطی به بحث ما که بحث از شریعت رسول خدا(ص)قبل ازبعثت میباشد ندارد...
و از همین پاسخ میتوان پاسخ استدلال به آیات دیگری را نیزکه در اینباره شده است دانست مانند آیه:
شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ماوصینا به ابراهیم و موسی و عیسی،ان اقیموا الدین و لا تفرقوا فیهکبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه... (10) که با توجه به صدر و ذیل آیه بخوبی روشن میشود که منظور همان اصول عقایدی است کهدر همه ادیان بوده است...
و آیه شریفه ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا... (11) که منظور از پیروی«ملة ابراهیم»همان اصول عقلیه است نهفروع شرعیه،بدلیل آیه دیگری که فرموده: و من یرغب عنملة ابراهیم الامن سفه نفسه (12) و پر واضح است که بسیاری از فروع شرعیه آئین ابراهیم نسخشده و اگر منظور از«ملة ابراهیم»همه اصول و فروع بود با توجهبه این آیه نسخ آنها جایز نبود...
و آیه: انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین... (13) و بخصوص آیه اخیر که ظاهرا مربوط به اصل مسئله وحی وکیفیت آن است و ربطی به مسئله مورد بحث ما ندارد...
و اما دلیل گروه دیگر که گفتهاند:رسول خدا(ص)پیروشریعت و آئین خود یعنی آئین مقدس اسلام بوده روایات بسیاریاست که برخی از آنها صراحت در این مطلب دارد و از برخی با توجه به روایات و شواهد دیگر استفاده مطلب از آنها میشود که ازدسته نخست روایاتی است که صراحت دارد بر اینکهرسول خدا(ص)قبل از بعثت نیز«نبی»و پیامبر بوده.
1-مانند روایت مشهوری که در کتابهای شیعه و اهل سنتآمده که رسول خدا(ص)فرمود:
«کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد» (14) من پیامبر بودم در وقتی که آدم میان روح و بدن بود...
و در برخی از کتابها این گونه نقل شده که فرمود:«کنتنبیا و آدم بین الماء و الطین»:و برای فهم بهتر این استدلال بایداین مطلب را نیز اضافه کرد که بعثت پیمبران الهی که برتر وخاتم آنها پیامبر بزرگوار اسلام بوده است مراحل و درجاتی داشته-چنانچه از روایات نیز استفاده میشود-که یکی از آن مراحل«نبوت»است و این مرحله قبل از مرحله رسالتبوده و مرحلهنبوت آن بزرگواران مرحلهای بوده که از طریق فرشتگان و یا درخواب و یا از طریق الهام به آنها وحی میشده و دستورات و یاخبرهائی از جانب خدای تعالی به ایشان داده میشد که مامور بهعمل بدان میشدند ولی مامور به ابلاغ و رساندن آنها بدیگراننبودند و در این مرحله آنها«نبی»بودند نه رسول و برای درک بیشتر این مطلب به روایات زیر توجه کنید که در باب«طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة»از کتاب شریف کافی وجاهای دیگر نقل شده مانند این روایت که کلینی(ره)بسند خوداز زید شهام روایت کرده که گوید:از امام صادق علیه السلامشنیدم که فرمود:«ان الله تبارک و تعالی اتخذ ابراهیم عبدا قبل انیتخذه نبیا و ان الله اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا و ان الله اتخذهرسولا قبل ان یتخذه خلیلا و ان الله اتخذه خلیلا قبل ان یجعله امامافلما جمع له الاشیاء قال:انی جاعلک للناس اماما» (15) براستی که خدای تعالی ابراهیم را به بندگی خویش برگرفت پیش ازآنکه به نبوت برگیرد،و خدای تعالی او را به نبوت خویش برگرفت پیشاز آنکه به رسالتبرگیرد،و به رسالتبرگرفت پیش از آنکه بدوستی خودبرگیرد،و به دوستی برگرفت پیش از آنکه به امامتبرگیرد و چون همهاینها را برای او گردآورد فرمود«من تو را برای مردم امام قرار دادم»و نیز بسندش از زراره روایت کرده که گوید: از امام باقرعلیه السلام معنای آیه شریفه«و کان رسولا نبیا»و فرق میان«رسول»و«نبی»را پرسیدم و آنحضرت در پاسخ من فرمود:
«النبی الذی یری فی منامه و یسمع الصوت و لا یعاین الملک و الرسولالذی یسمع الصوت و یری فی المنام و یعاین الملک...» (16) و نبی کسی است که در خواب(فرشته را)بهبیند و صدای(او را)بشنود ولیبه عیان فرشته را نبیند و رسول کسی است که صدا را بشنود و در خوابببیند و در عیان نیز او را مشاهده کند.
و بسندش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:
«الانبیاء و المرسلون علی اربع طبقات،فنبی منبا فی نفسه لا یعدوغیرها و نبی یری فی النوم و یسمع الصوت و لا یعاینه فی الیقظه و لمیبعث الی احد...» (17) پیامبران و رسولان بر چهار طبقه هستند گاهی«نبی»است که تنها به او خبر رسیده و از او بدیگری تجاوز نکند،وگاهی«نبی»است که در خواب ببیند و صدا را بشنود و در بیدارینهبیند و بسوی دیگری هم مبعوث نشده...
و روایت دیگری که از یزید کناسی روایت کرده که گوید:
از امام باقر علیه السلام پرسیدم:آیا عیسی بن مریم در آنهنگام کهدر گهواره سخن گفتحجتخدای تعالی بر مردم زمان خود بود؟
امام علیه السلام در جواب من فرمود:
«کان یومئذ نبیا حجة لله غیر مرسل،اما تسمع لقوله تعالی حینقال انی عبد الله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا» (18) وی در آنروز«نبی»و حجتی بود از سوی خدا ولی«مرسل»و فرستاده بسوی کسی نبود،آیا این گفتار خدای تعالی را نشنیدهایآنهنگام که عیسی گفت«من بنده خدایم که کتاب بمن داده و مرا«نبی»قرارم داده».و از روایت اخیر و استشهاد به آیه قرآنیبخوبی معلوم میشود که مقام نبوت مقامی است که ممکن استبه پیمبران در گهواره نیز داده شود چنانچه به عیسی علیه السلامداده شد... (19) و بخصوص با توجه به روایاتی که خداوند هیچفضیلت و کرامت و معجزهای به پیامبری از پیمبران خود عطانفرمود جز آنکه آنرا به رسول خدا(ص)نیز عطا فرمود مانند روایتمفصلی که از ارشاد القلوب دیلمی نقل شده که امیر المؤمنینعلیه السلام بمردی یهودی که در اینباره سئوال کرد فرمود:
«فو الله ما اعطی الله عز و جل نبیا و لا مرسلا درجة و لا فضیلةالا و قد جمعها لمحمد(ص)و زاده علی الانبیاء و المرسلیناضعافا...» (20) بخدا سوگند که خدای عز و جل به هیچ نبی و مرسلی درجه و فضیلتیعطا نفرمود،جز آنکه آنرا برای حضرت محمد(ص)گرد آورده و بلکه چند برابر آنها افزوده است...
2-دلیل دوم،سخن امیر المؤمنین علیه السلام است در«خطبه قاصعه»که در نهج البلاغه و کتابهای دیگر از آنحضرتنقل شده که درباره رسول خدا(ص)فرمود:
«و لقد قرن الله به(ص)من لدن ان کان فطیما اعظم ملک منملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره»خدای تبارک و تعالی از لحظهای که پیغمبر را از شیر گرفتندبزرگترین فرشته از فرشتگان خود را قرین او فرمود تا اخلاق نیکو و صفاتپسندیده را به وی بیاموزد...و معنای تعلیم فرشته جز همان نبوت چیزدیگری نیست.
و در چند روایت در اصول کافی آمده که منظور از«روح»در آیات سوره شوری و اسراء یعنی آیه شریفه و کذلک اوحیناالیک روحا من امرنا (21) و آیه یسئلونک عن الروح قل الروح منامر ربی (22) همین فرشته بوده،که یکی از آنها روایت زیر استکه کلینی بسند خود از ابی بصیر روایت کرده که گوید:از امامصادق علیه السلام تفسیر«روح»را در آیه«یسئلونک عن الروح»پرسیدم و آنحضرت فرمود:«خلق اعظم من جبرئیل و میکائیل،کانمع رسول الله(ص)و هو مع الائمه و هو من الملکوت» (23) 252 یعنی این روح،خلقی است از مخلوقات خدا بزرگتر از جبرئیل ومیکائیل که بهمراه رسول خدا(ص)بوده و همراه امامان نیز هست و او ازعالم ملکوت(و مجردات و فرشتگان)است.و در روایتی که صفار درکتاب بصائر الدرجات روایت کرده اینگونه است که امام صادقعلیه السلام فرمود:
«ان الروح خلق اعظم من جبرئیل و میکائیل،کان معرسول الله(ص)یسدده و یرشده و هو مع الاوصیاء من بعده».
و بلکه در پارهای از روایات آمده که«روح القدس»کهنامش در قرآن کریم و در روایات آمده نام همین فرشته بود نه نامجبرئیل و نام جبرئیل روح الامین است که در قرآن کریم نیزآمده است.
نگارنده گوید:با توجه بدانچه ذکر شد بنظر میرسد این قولدوم نزدیکتر به ذهن و اولی به پذیرفتن و قبول باشد و از نظر عقلو نقل مانعی برای پذیرفتن آن بنظر نمیرسد.
پینوشتها:
1-زید بن عمرو بن نفیل از حنفاء بوده است که در گذشته بتفصیل در مقالهای جداگانهشرح حالش را ذکر کردیم.
2-الصحیح من السیره ج 1 ص 158.
3-الروض الانف ج 1 ص 256.
4-الصحیح من السیره ج 1 ص 160.
5-بنقل از کتاب جنه الماوای قاضی طباطبائی.
6-بحار الانوار ج 18 ص 271.
7-سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 391.
8-بحار الانوار ج 18 ص 271.
9-بحار الانوار ج 18 ص 271-281.
10-سوره شوری آیه 13.
11-سوره نحل آیه 123.
12-سوره بقره آیه 130.
13-سوره نساء آیه 163.
14-الغدیر ج 9 ص 287،بحار الانوار ج 18 ص 278.
15-الاصول من الکافی باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة ج 2.
16-الاصول من الکافی باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث ج 1.
17-الاصول من الکافی باب طبقات الانبیاء و الرسل.
18-بحار الانوار ج 18 ص 278.
19-در میان پیمبران الهی پیغمبران دیگری نیز بودهاند که در کودکی و نوجوانی به مقامنبوت رسیدهاند مانند عیسی که خداوند دربارهاش فرمود«و آتیناه الحکم صبیا»و یوسفکه خداوند دربارهاش فرمود«و اوحینا الیه لتنبئنهم بامرهم هذا»و بگفته بسیاری از مفسرانمنظور از این وحی،وحی نبوت بوده.
20-بحار الانوار ج 16 ص 341.
21-سوره شوری آیه 52.
22-سوره اسری آیه 85.
23-بحار الانوار ج 18 ص 256.
درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام ج2، رسولی محلاتی، سید هاشم؛
این مطلب از نظر تاریخ مسلم است که:
اولا-رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگی قبل از بعثتخود،لحظهای در برابر بتها پرستش نکرد،و از آئین مشرکین وبتپرستان و سنتها و مراسم شرکآلود و غلط ایشان پیروی نکرد،و از«اکل میته»و ذبائحی که نام خدا بر آنها ذکر نشده بودنمیخورد،و اینکه در صحیح بخاری و مسند احمد بن حنبل آمدهاست که گویند:
برای رسول خدا(ص)سفره غذائی حاضر کردند،و زید بنعمرو بن نفیل (1) را نیز بر سر آن سفره خواندند،ولی زید از حضور برسر آن سفره خودداری کرده گفت:
«انا لا آکل مما تذبحون علی انصابکم،و لا آکل الا ما ذکر اسمالله علیه»
من از آنچه شما بر بتهای خود ذبح میکنید نمیخورم و جز آنچه را نامخدا بر آن برده شده نخواهم خورد.و در نقل احمد بن حنبل هست کهرسول خدا(ص)بر سر سفرهای با سفیان بن حارث غذا میخورد و زید از آنجا عبور کرد و آن دو او را به خوردن دعوت کردند و او چنین پاسخی داد... (2)
مخدوش و غیر قابل قبول است و از این رو خود اهل سنت وآنها که صحیح بخاری را صحیح ترین کتابهای حدیثی میدانندنتوانستهاند آنرا بپذیرند و در صدد توجیه برآمده که از آنجملهسهیلی در کتاب«الروض الانف»گوید:
«کیف وفق الله زیدا الی ترک ما ذبح علی النصب و ما لم یذکراسم الله علیه و رسوله(ص)کان اولی بهذه الفضیلة فی الجاهلیةلما ثبت من عصمة الله تعالی له» (3) یعنی چگونه خداوند به زید این توفیق را عنایت کرد که از خوردنذبحی که برای بتها ذبح شده و یا نام خدا بر آن جاری نشده بود خودداریکند،ولی به رسول خدا چنین توفیقی نداد،با اینکه رسول خدا(ص)بهچنین فضیلتی سزاوارتر بود بخاطر عصمتی که از سوی خدای تعالیداشت:
و آنگاه درصدد پاسخ و توجیه برآمده و گوید:
«لیس فی الروایة انه قد اکل من السفره و بان شرع ابراهیم انما جاء بتحریمالمیتة لا بتحریم ما ذبح لغیر الله تعالی فرید امتنع عن اکل ما ذبح لغیر الله برای رآهلا بشرع ما تقدم»
یعنی-در روایت نیامده که آنحضرت از آن سفره چیزی خورد،و از این گذشتهشرع ابراهیم میته را حرام کرده بود نه آنچه را که نام خدا بر آن جاری نشده بود،و ازاینرو زید طبق رای خود از خوردن آن غذا خودداری کرد نه بخاطر شریعت گذشته.
ولی برای خواننده محترم روشن است که این پاسخ نمیتوانداشکال و شبهه را از ذهن انسان رفع کند و بهتر آن است که اصلحدیث را که بگفته ایشان بر خلاف دلیلهائی است که عصمترسول خدا(ص)را ثابت کرده مردود بدانیم و آنرا نپذیریم.
و همچنین حدیث«استلام اصنام»-دست و صورت مالیدنبه بتها بعنوان تبرک و احترام-که در روایات ایشان آمده (4) وروایات دیگری که حکایت از مشارکت آنحضرت در مراسمشرکآمیز آنها میکند همگی مردود و مخالف با مبانی و اصول خودآنها در باب نبوت آن بزرگوار است.
ثانیا از نظر تاریخ مسلم است که آنحضرت قبل از بعثتعبادتهائی از قبیل نماز و روزه و طواف و حج و عبادتهای دیگریانجام میداده چنانچه در حدیث عایشه و دیگران در ماجرای بعثتاین جمله بود که:
«فکان یخلو بغار حراء فیتحنث فیه»
و«تحنث»را به«تعبد»معنا کرده بودند.
و مرحوم فتال نیشابوری در روضة الواعظین گفته:
«رسول خدا(ص)از اول تکلیف روزه میگرفت و نمازمیگذارد،بعکس آنچه در میان قوم معمول بود و چون به سنچهل سالگی رسید خداوند بوسیله جبرئیل او را مامور به ابلاغرسالت فرمود...» (5)
و اکنون با توجه به این دو مقدمه این بحث پیش آمده که آیارسول خدا(ص)در پیروی از مرام مقدس توحید و عمل بهدستورات و اعمال دینی تابع چه شریعتی بوده؟آیا شریعت انبیاءگذشته و یا شریعتخود یعنی شریعت مقدس اسلام که بعدامامور به ابلاغ و اظهار آن گردید...و در آن وقت تنها خودآنحضرت مامور به پیروی و انجام اعمال آن بود...
و بنابر آنچه گفته شد تذکر این نکته در اینجا لازم است کهبه نظر نگارنده طرح این بحثبنحوی که در کتابهای دانشمنداناسلامی اعم از دانشمندان شیعه و اهل سنت-آمده خالی از نوعیتسامح و بیدقتی نیست زیرا آن مسئله را به این نحو و با اینعبارت طرح کرده و گفتهاند:
«اعلم ان علماء الخاصه و العامه اختلفوا فی ان النبی(ص)
هل کان قبل بعثته متعبدا بشریعته ام لا...» (6) و یا این عبارت که از یکی از دانشمندان بزرگ اهل سنتاست که میگوید:
«و قد اختلف العلماء فی تعبده قبل البعثه هل کان علی شرع ام لا؟» (7) یعنی علماء اختلاف دارند در اینکه تعبد و انجام عبادتهای آنحضرت پیش ازماجرای بعثت آیا بر طبق شرعی از شرایع بوده یا نه؟
و وجه تسامح و بیدقتی همین است که اعمال و عبادات آنبزرگوار بطور مسلم بر طبق شریعتی انجام میشده که آن شریعتیاشریعت پیمبران گذشته بوده و یا شریعتخود آنبزرگوار...
و شاید مرحوم علامه(ره)در شرحی که بر مختصر ابن حاجبنگاشته و عبارت آنرا مرحوم مجلسی در بحار الانوار نقل کردهمتوجه این مطلب بوده که بحث را اینگونه مطرح فرموده:
«اختلف الناس فی ان النبی(ص)هل کان متعبدا بشرع احد من الانبیاءقبله قبل النبوه ام لا...» (8) که برای اهل تحقیق روشن است که این عبارت از آنتسامح و اشکال خالی است و بهر صورت مسئله آنقدر مهم نیستکه بیش از این مقدار وقتشما را بگیریم و این مقدار هم از باب تذکر بنظر لازم آمد.و بهتر آن است که به اصل بحثبازگردیم وبحث را اینگونه طرح کنیم که:آیا رسول خدا(ص)قبل از بعثتتابع چه شریعتی از شریعتهای الهی بوده؟
جمعی معتقدند که آنحضرت تابع شریعتهای پیمبران قبل ازخود بوده؟و گروهی نیز معتقدند که تابع شریعتخود یعنیشریعت اسلام بوده،با این توضیح که در آنزمان بدان حضرتوحی میشد و به اصطلاح«نبی»بود،و موظف بود بدانچه بر اووحی میشد بدان عمل کند،ولی«رسول»نبود و وظیفه نداشتآنها را بدیگران ابلاغ کند،تا سن چهل سالگی که بهمنصب رسالت مفتخر گردید و موظف شد این آئین مقدس رابدیگران نیز ابلاغ کند.
گروه اول نیز که عقیده دارند آنحضرت تابع شریعتهایپیمبران قبل از خود بوده درباره آن شریعت و آن پیامبراختلاف نظر دارند و چهار نظریه درباره آن شریعت ذکر شده:
1-شریعت نوح علیه السلام 2-شریعت ابراهیم علیه السلام 3-شریعت موسی علیه السلام 4-شریعت عیسی علیه السلام
و در اینجا نظریه پنجمی هم ابراز شده و آن این است کهگفتهاند: هر چه نزد آنحضرت ثابتشده بود که شریعت است از آنپیروی کرده و بدان عمل میکرد و پیرو شریعت مخصوصی نبود.وبنظر میرسد غرض ورزی و دستسیاستبازان و قصهپردازان یهودو نصاری هم در این مسئله راه یافته باشد و برای اثبات اینکهشریعت اسلام پیرو همان شرایع یهود و نصاری است ورسول خدا(ص)نیز تابع موسی و عیسی بوده به این بحث دامنزده و احیانا اظهار نظرهائی کرده باشند زیرا آنها که باکنداشتند ابراهیم علیه السلام را یهودی یا نصرانی بخوانند هیچباکی نداشتند که رسولخدا(ص)و سلاله ابراهیم علیه السلام رایهودی و یا نصرانی بدانند!و بهر صورت هر یک از دو دسته برایمدعای خود دلیلهائی ذکر کردهاند و دانشمندان نیز آنها را درکتابهای خود بتفصیل نقل کردهاند که فشردهای از آنرا میتوانیددر بحار الانوار مجلسی(ره) بخوانید (9) و بنظر ما آنچه در میاندلیلهای دسته اول(یعنی آنها که گفتهاند رسول خدا تابعشریعتهای قبل از خود بوده) مهم و قابل بحث میباشد چند آیهقرآنی است و بقیه گفتارها اجتهادات و یا روایات ضعیفی استکه از نقل آنها صرفنظر میکنیم.و به نقل همان آیات اکتفامینمائیم:
1-آیه 90 از سوره انعام است که خدای تعالی پس از ذکرنام جمعی از پیمبران چون ابراهیم و فرزندان آن بزرگوار فرماید:
اولئک الذین هداهم الله فبهداهم اقتده آنها هستند که خداوند ایشانرا هدایت و راهنمائی فرمود،و تو نیز ازهدایت آنها پیروی کن...
و پاسخی که از استدلال به این آیه داده شده آن است کهمنظور از این هدایت و پیروی از آن همان اصول مورد اتفاق همهادیان است نه فروع شرعیه زیرا پر واضح است که فروع در ادیانگذشته مورد اختلاف بوده...
نگارنده گوید:مؤید این پاسخ نیز همان نزول آیه است کهپس از بعثت رسول خدا(ص)نازل گشته و میتوان گفت:این آیهربطی به بحث ما که بحث از شریعت رسول خدا(ص)قبل ازبعثت میباشد ندارد...
و از همین پاسخ میتوان پاسخ استدلال به آیات دیگری را نیزکه در اینباره شده است دانست مانند آیه:
شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ماوصینا به ابراهیم و موسی و عیسی،ان اقیموا الدین و لا تفرقوا فیهکبر علی المشرکین ما تدعوهم الیه... (10) که با توجه به صدر و ذیل آیه بخوبی روشن میشود که منظور همان اصول عقایدی است کهدر همه ادیان بوده است...
و آیه شریفه ثم اوحینا الیک ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا... (11) که منظور از پیروی«ملة ابراهیم»همان اصول عقلیه است نهفروع شرعیه،بدلیل آیه دیگری که فرموده: و من یرغب عنملة ابراهیم الامن سفه نفسه (12) و پر واضح است که بسیاری از فروع شرعیه آئین ابراهیم نسخشده و اگر منظور از«ملة ابراهیم»همه اصول و فروع بود با توجهبه این آیه نسخ آنها جایز نبود...
و آیه: انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین... (13) و بخصوص آیه اخیر که ظاهرا مربوط به اصل مسئله وحی وکیفیت آن است و ربطی به مسئله مورد بحث ما ندارد...
و اما دلیل گروه دیگر که گفتهاند:رسول خدا(ص)پیروشریعت و آئین خود یعنی آئین مقدس اسلام بوده روایات بسیاریاست که برخی از آنها صراحت در این مطلب دارد و از برخی با توجه به روایات و شواهد دیگر استفاده مطلب از آنها میشود که ازدسته نخست روایاتی است که صراحت دارد بر اینکهرسول خدا(ص)قبل از بعثت نیز«نبی»و پیامبر بوده.
1-مانند روایت مشهوری که در کتابهای شیعه و اهل سنتآمده که رسول خدا(ص)فرمود:
«کنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد» (14) من پیامبر بودم در وقتی که آدم میان روح و بدن بود...
و در برخی از کتابها این گونه نقل شده که فرمود:«کنتنبیا و آدم بین الماء و الطین»:و برای فهم بهتر این استدلال بایداین مطلب را نیز اضافه کرد که بعثت پیمبران الهی که برتر وخاتم آنها پیامبر بزرگوار اسلام بوده است مراحل و درجاتی داشته-چنانچه از روایات نیز استفاده میشود-که یکی از آن مراحل«نبوت»است و این مرحله قبل از مرحله رسالتبوده و مرحلهنبوت آن بزرگواران مرحلهای بوده که از طریق فرشتگان و یا درخواب و یا از طریق الهام به آنها وحی میشده و دستورات و یاخبرهائی از جانب خدای تعالی به ایشان داده میشد که مامور بهعمل بدان میشدند ولی مامور به ابلاغ و رساندن آنها بدیگراننبودند و در این مرحله آنها«نبی»بودند نه رسول و برای درک بیشتر این مطلب به روایات زیر توجه کنید که در باب«طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة»از کتاب شریف کافی وجاهای دیگر نقل شده مانند این روایت که کلینی(ره)بسند خوداز زید شهام روایت کرده که گوید:از امام صادق علیه السلامشنیدم که فرمود:«ان الله تبارک و تعالی اتخذ ابراهیم عبدا قبل انیتخذه نبیا و ان الله اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا و ان الله اتخذهرسولا قبل ان یتخذه خلیلا و ان الله اتخذه خلیلا قبل ان یجعله امامافلما جمع له الاشیاء قال:انی جاعلک للناس اماما» (15) براستی که خدای تعالی ابراهیم را به بندگی خویش برگرفت پیش ازآنکه به نبوت برگیرد،و خدای تعالی او را به نبوت خویش برگرفت پیشاز آنکه به رسالتبرگیرد،و به رسالتبرگرفت پیش از آنکه بدوستی خودبرگیرد،و به دوستی برگرفت پیش از آنکه به امامتبرگیرد و چون همهاینها را برای او گردآورد فرمود«من تو را برای مردم امام قرار دادم»و نیز بسندش از زراره روایت کرده که گوید: از امام باقرعلیه السلام معنای آیه شریفه«و کان رسولا نبیا»و فرق میان«رسول»و«نبی»را پرسیدم و آنحضرت در پاسخ من فرمود:
«النبی الذی یری فی منامه و یسمع الصوت و لا یعاین الملک و الرسولالذی یسمع الصوت و یری فی المنام و یعاین الملک...» (16) و نبی کسی است که در خواب(فرشته را)بهبیند و صدای(او را)بشنود ولیبه عیان فرشته را نبیند و رسول کسی است که صدا را بشنود و در خوابببیند و در عیان نیز او را مشاهده کند.
و بسندش از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود:
«الانبیاء و المرسلون علی اربع طبقات،فنبی منبا فی نفسه لا یعدوغیرها و نبی یری فی النوم و یسمع الصوت و لا یعاینه فی الیقظه و لمیبعث الی احد...» (17) پیامبران و رسولان بر چهار طبقه هستند گاهی«نبی»است که تنها به او خبر رسیده و از او بدیگری تجاوز نکند،وگاهی«نبی»است که در خواب ببیند و صدا را بشنود و در بیدارینهبیند و بسوی دیگری هم مبعوث نشده...
و روایت دیگری که از یزید کناسی روایت کرده که گوید:
از امام باقر علیه السلام پرسیدم:آیا عیسی بن مریم در آنهنگام کهدر گهواره سخن گفتحجتخدای تعالی بر مردم زمان خود بود؟
امام علیه السلام در جواب من فرمود:
«کان یومئذ نبیا حجة لله غیر مرسل،اما تسمع لقوله تعالی حینقال انی عبد الله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا» (18) وی در آنروز«نبی»و حجتی بود از سوی خدا ولی«مرسل»و فرستاده بسوی کسی نبود،آیا این گفتار خدای تعالی را نشنیدهایآنهنگام که عیسی گفت«من بنده خدایم که کتاب بمن داده و مرا«نبی»قرارم داده».و از روایت اخیر و استشهاد به آیه قرآنیبخوبی معلوم میشود که مقام نبوت مقامی است که ممکن استبه پیمبران در گهواره نیز داده شود چنانچه به عیسی علیه السلامداده شد... (19) و بخصوص با توجه به روایاتی که خداوند هیچفضیلت و کرامت و معجزهای به پیامبری از پیمبران خود عطانفرمود جز آنکه آنرا به رسول خدا(ص)نیز عطا فرمود مانند روایتمفصلی که از ارشاد القلوب دیلمی نقل شده که امیر المؤمنینعلیه السلام بمردی یهودی که در اینباره سئوال کرد فرمود:
«فو الله ما اعطی الله عز و جل نبیا و لا مرسلا درجة و لا فضیلةالا و قد جمعها لمحمد(ص)و زاده علی الانبیاء و المرسلیناضعافا...» (20) بخدا سوگند که خدای عز و جل به هیچ نبی و مرسلی درجه و فضیلتیعطا نفرمود،جز آنکه آنرا برای حضرت محمد(ص)گرد آورده و بلکه چند برابر آنها افزوده است...
2-دلیل دوم،سخن امیر المؤمنین علیه السلام است در«خطبه قاصعه»که در نهج البلاغه و کتابهای دیگر از آنحضرتنقل شده که درباره رسول خدا(ص)فرمود:
«و لقد قرن الله به(ص)من لدن ان کان فطیما اعظم ملک منملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره»خدای تبارک و تعالی از لحظهای که پیغمبر را از شیر گرفتندبزرگترین فرشته از فرشتگان خود را قرین او فرمود تا اخلاق نیکو و صفاتپسندیده را به وی بیاموزد...و معنای تعلیم فرشته جز همان نبوت چیزدیگری نیست.
و در چند روایت در اصول کافی آمده که منظور از«روح»در آیات سوره شوری و اسراء یعنی آیه شریفه و کذلک اوحیناالیک روحا من امرنا (21) و آیه یسئلونک عن الروح قل الروح منامر ربی (22) همین فرشته بوده،که یکی از آنها روایت زیر استکه کلینی بسند خود از ابی بصیر روایت کرده که گوید:از امامصادق علیه السلام تفسیر«روح»را در آیه«یسئلونک عن الروح»پرسیدم و آنحضرت فرمود:«خلق اعظم من جبرئیل و میکائیل،کانمع رسول الله(ص)و هو مع الائمه و هو من الملکوت» (23) 252 یعنی این روح،خلقی است از مخلوقات خدا بزرگتر از جبرئیل ومیکائیل که بهمراه رسول خدا(ص)بوده و همراه امامان نیز هست و او ازعالم ملکوت(و مجردات و فرشتگان)است.و در روایتی که صفار درکتاب بصائر الدرجات روایت کرده اینگونه است که امام صادقعلیه السلام فرمود:
«ان الروح خلق اعظم من جبرئیل و میکائیل،کان معرسول الله(ص)یسدده و یرشده و هو مع الاوصیاء من بعده».
و بلکه در پارهای از روایات آمده که«روح القدس»کهنامش در قرآن کریم و در روایات آمده نام همین فرشته بود نه نامجبرئیل و نام جبرئیل روح الامین است که در قرآن کریم نیزآمده است.
نگارنده گوید:با توجه بدانچه ذکر شد بنظر میرسد این قولدوم نزدیکتر به ذهن و اولی به پذیرفتن و قبول باشد و از نظر عقلو نقل مانعی برای پذیرفتن آن بنظر نمیرسد.
پینوشتها:
1-زید بن عمرو بن نفیل از حنفاء بوده است که در گذشته بتفصیل در مقالهای جداگانهشرح حالش را ذکر کردیم.
2-الصحیح من السیره ج 1 ص 158.
3-الروض الانف ج 1 ص 256.
4-الصحیح من السیره ج 1 ص 160.
5-بنقل از کتاب جنه الماوای قاضی طباطبائی.
6-بحار الانوار ج 18 ص 271.
7-سیرة النبویة ابن کثیر ج 1 ص 391.
8-بحار الانوار ج 18 ص 271.
9-بحار الانوار ج 18 ص 271-281.
10-سوره شوری آیه 13.
11-سوره نحل آیه 123.
12-سوره بقره آیه 130.
13-سوره نساء آیه 163.
14-الغدیر ج 9 ص 287،بحار الانوار ج 18 ص 278.
15-الاصول من الکافی باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة ج 2.
16-الاصول من الکافی باب الفرق بین الرسول و النبی و المحدث ج 1.
17-الاصول من الکافی باب طبقات الانبیاء و الرسل.
18-بحار الانوار ج 18 ص 278.
19-در میان پیمبران الهی پیغمبران دیگری نیز بودهاند که در کودکی و نوجوانی به مقامنبوت رسیدهاند مانند عیسی که خداوند دربارهاش فرمود«و آتیناه الحکم صبیا»و یوسفکه خداوند دربارهاش فرمود«و اوحینا الیه لتنبئنهم بامرهم هذا»و بگفته بسیاری از مفسرانمنظور از این وحی،وحی نبوت بوده.
20-بحار الانوار ج 16 ص 341.
21-سوره شوری آیه 52.
22-سوره اسری آیه 85.
23-بحار الانوار ج 18 ص 256.