به زخم فرق تو نازد خداي داد گرت
که گشت آب وضوي نماز خون سرت
نشست تيغ به فرق سرت چهار انگشت
درست وقت دعا جاي سجده شد سپرت
ستارگان همه تا صبح گريه مي کردند
به لحظه هاي مناجات و گريه سحرت
به فرق پاک تو يک زخم را همه ديدند
چه زخم ها که نديدند و بود بر جگرت
چه سال ها که عزا دار همسرت بودي
به ديده اشک عزا بود و بر جگر شررت
زدشمنان چه بگويم که با تو چون کردند
شکست روز و شب از جهل دوستان کمرت
خبر نداشت کسي از غم دلت ، يک عمر
سکوت کردي و مي سوخت پاي تا به سرت
تو آن هماي هميشه بلند پروازي
که با شهادت زهرا (س) شکست بال و پرت
ستاده اند ملايک به پيشواز، ولي
نشسته اند يتيمان کوفه منتظرت
ز هوش رفتي و افتادي و همه ديدند
که شسته شد سرت از اشک ديدة پسرت
تمام عمر ز وصف تو دم زند "ميثم"
به اين اميد که فردا نيفتد از نظرت
استاد حاج غلامرضا سازگار