حسین الشهید کاروان اسرا بدون نغمه دل ویران مرامحسن حنیفی

دل ویران مرا با غمت آباد کنند
به دلم غم بنشانند و دلم شاد کنند

وسط سینه ی من حبس شده آه غمت
آهِ این غمزده را کاش که آزاد کنند

دست بر دامن جُونم که شفعیم بشود
تا مرا نوکر این خانه قلمداد کنند

آن قدر ناله زدم، آب شده این جگرم
بس که از زخم لب تشنه ی تو یاد کنند

سروها یاد سرت نوحه سرایی بکنند
مثل آن بید که مجنون شده بیداد کنند

خبر زلف تو در بادیه ها پخش شده
نوحه بر گیسوی تو قاصدک و باد کنند

سوخت با زلف تو انگار تمامی لهوف
حق بده گریه کنان ناله و فریاد کنند

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]