فاطمه معصومه ولادت بدون نغمه بانی خلق زمینعلیرضا خاکساری

چشم بر آمدنت گنبد گردون دارد
شعف از گفتن "یا فاطمه خاتون" دارد
بانی خلق زمین، شاخه ی طوبا هستی
خبر از آمدنت شاخه ی زیتون دارد
جای دارد که بپرسیم همه از لیلی
چه کسی دور و برش این همه مجنون دارد
هر کسی دل بدهد دست تو دیگر چه زمان
دل مضطر، دل غمگین، دل محزون دارد؟
باید از صحن گوهرشاد به فیضیه رسید
عتبه بوسی ات انگار که قانون دارد
ساقی ما همگان کاسه ی سقاخانه ست
هرکسی خورده از آن، حال دگرگون دارد
مستمندی که گلایه ز "نداری" می کرد
از کرامات کریمانه ات اکنون "دارد"
ما که از خانه ی پرفیض تو بیرون نرویم
اصلا این خانه مگر راه به بیرون دارد؟
نرود حب تو از سینه برون، رمز حیات!
عاشقت مهر تو را در رگ و در خون دارد
هر چه ما روز و شب از خوبی تو بنویسیم
باز هم کشف کمالات تو مضمون دارد

شاعر عاشق شد، اگر شعر پراکنده نوشت
عشق با دست تو بر طالع من بنده نوشت

 

نقشی از فاطمه در صفحه ی مرآت، تویی
قره العین نبی، کوثر بالذات تویی
هر دم و بازدمت آیه ی نوری بانو
باء بسم الله تفسیر کَمِشکات تویی
حجت الله به مدحتگری ات مشغول است
ذکر لبهای رضا اکثر اوقات تویی
از همان جا که تو هم ام ابیها بودی
می توان گفت که "یوکابد" تورات تویی
دختر باب حوائج که شبیه پدرش
وقت احسان و کرم میکند افراط تویی
کعبه دارد به سرش قصد طواف حرمت
حرم الله تویی، قبله ی میقات تویی
کم ندارد به جهان شاه خراسان خواهر
ولی ای اُمّ کرم عمه ی سادات تویی
بار سوهان مرا داده حلاوت نامت
راز سربسته ی شیرینی سوغات تویی

جان به قربان تو که جانِ "رضاجان" هستی
ما همه عبد و تو همشیره ی سلطان هستی

 

نجم و نور و قمر و شمس و ضحا معصومه
تالی حضرت ام النجبا معصومه
شعر میخوانم و از محضر تو شرمنده م
"تو" نشسته ست اگر جای "شما" معصومه
بر در خانه ی تو دست توسل بزنم
باز کن پنجره ای رو به خدا معصومه
در دلم پهن شده سفره ی ختم صلوات
هر نفس زمزمه ام صل علی معصومه
چه قدر راضیه و مرضیه و زهرایی
چه بخوانیم تو را فاطمه یا معصومه
مادرت حضرت صدیقه نگه داشته است
جای خالی تو را زیر کسا معصومه
ما به نام تو بخوانیم امام خود را
حضرت کاظم ما هست ابامعصومه
نامه در نامه جواب همگان را دادی
در غیاب پدر خود حَبَذا معصومه
گوشه ی چشم پر از مهر تو مریم ساز است
مریم و ساره کجا و تو کجا معصومه
گرد و خاک قدمت را به سر ما بتکان
بلکه پایین بکشد نرخ طلا معصومه
ان یکاد لب ما عرض سلامی به تو شد
میکنی از همگان دفع بلا معصومه
مرده هم در وسط صحن تو جان میگیرد
عطر و بوی حرمت روح فزا معصومه
قدری از تربت تو بهر شفا خواهم برد
خاک پای تو به هر درد دوا معصومه
اشفعی لی که به غیر از تو ندارم یاری
چشم امید منی روز جزا معصومه
کاش می شد که خودت عیدی من را بدهی
کاظمین و نجف و کرببلا معصومه

پر کشیدن به حوالی دو گنبد زیباست
بعد پابوسی تو دیدن مشهد زیباست

 

اثر لقمه ی ناپاک یقینا کم نیست
بی حیا محضر اصحاب ولا محرم نیست
مادرت فاطمه خود مرثیه خوان کرده مرا
مرثیه خوانی این خانه مقامی کم نیست
پرجم مجلس تو تا به قیامت بالاست
عالَمی هم به سوی "روضه" بتازد غم نیست
برسانید به گوش همه ی هتاکان
آخر بی ادبی غیر "غلط کردم" نیست
میکنم خرج عزای تو پس اندازم را
جیب من مثل دلم شیفته ی درهم نیست
مینشیند به جگر، مثل سنان، زخم زبان
زخم کاری مرا جز کرمت مرهم نیست
پی تسکین دل خود همه جا را گشتم
نسخه ای بهتر از این شعر تر "میثم" نیست
"بگذار آدمیان طعنه زنندم، گویم
هر که خود را سگ کوی تو نخواند آدم نیست"

عاقبت بار شکر هر که دمادم بخورد
از علمدار حرم سیلی محکم بخورد

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]