علی اصغر شهادت بدون نغمه در جستجوی کودکشمحسن حنیفی

رفت میدان، ماند درگهواره بوی کودکش
ماند مادر، با خیال گفتگوی کودکش

حرمله، سوز عطش، تیر سه شعبه، آفتاب
لشگری بی رحم بوده روبروی کودکش

او دعا میکرد برگردد بلا سمت خودش
تیر اما تندتر میرفت سوی کودکش

واژه ها راگشت ، اما تیر هم پیدا نکرد
معنی نازکتری را از گلوی کودکش

تیر از خون گلوی او سه جرعه نوش کرد
آسمان نوشید مشتی از سبوی کودکش

سرنوشت عالم هستی به مویی بند بود
به گلوی زخمی بسته به موی کودکش

آب شد مردش چرا که در جواب تشنه اش
خاک را با پشت دستش ریخت روی کودکش

طفل خود را در میان قلب بابا دفن کرد
ماند خاک کربلا در آرزوی کودکش

بیشتر دلواپس آقای در گودال بود
بود گرچه نیزه ای در جستجوی کودکش

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]