فاطمه الزهرا پس از شهادت زمزمه همسایه و حرف سخیفش ...رضا تاجیک

مونده یادم/ صدای ناله ی ضعیفش/ پیکر لاغر و نحیفش/ همسایه و حرف سخیفش
مونده یادم/ یه پارچه بسته بود روی گوش/ با اون جراحت رو ابروش/ دائم می رفت مادرم از هوش
بس که خونابه ی تازه از همه زخماش چکیده
لباس سفید مادر راه راهه، سرخ و سفیده
 

مونده یادم/ نگاش تو چشمای من افتاد/ سه تا کفن به دست من داد/ تموم هستیم رفت بر باد
روضه خوندو/ برام ز دشت کربلا گفت/ ز رأس روی نیزه ها گفت/ ز جسم زیر دست و پا گفت
گفت میرم به شام و کوفه دست بسته تک و تنها
زناشون به من می خندن مرداشون میان تماشا

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]