مناجات - - -بدون نغمه ترحمی بنما*رضا اهوازی*- - -

تو را به هیچ بدادم ولی هنوز برآنی *
که خون دل خوری اما مرا ز خویش مرانی

چه گریه ها که نکردی، شبیه حضرت یعقوب
تو در میان وطن هم به فکر گم‌شدگانی

نه توبه‌ای، نه بکایی، نه حال ذکر و دعایی
چه بر سر خودم آورده‌ام میان جوانی ؟!

ترحمی بنما و بیا شفاعتمان کن
شما عزیز خدایی ... شما امامِ زمانی

من از تو دست کشیدم؛ ولی تو دست گرفتی
چرا تو این همه خوبی؟ چقدر فکر بَدانی

اگر که رفتم و روزی، تو آمدی به مزارم ...
خدا کند که بشینی؛ دو جمله روضه بخوانی

بخوانی از غم صحرا، زنی شکسته و تنها
نه صبر مانده برایش، نه خیمه‌ای، نه امانی

زنی چو کوه، صبور و زنی چو سرو، مقاوم
غریب بود و پریشان ... شکسته بود و کمانی

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]