حسن المجتبی شهادت بدون نغمه حرمی ساخته‌امرضا قاسمی

بر مزارت حرمی ساخته‌ام با «مثلا»
گرچه خاک آمده پابوسی‌ات؛ اما مثلا -

- خاک‌های حرمت راهی سجاده شدند
کوچی از غربت، تا تربت اعلا مثلا

گنبدت آیه‌ی "و الشّمش" شد و روشن شد
نه فقط فرش، که تا عرشِ معلّا مثلا

باد، این نامه‌بر پرچم عطر آگینت
می‌برد نامِ تو را آن‌سرِ دنیا مثلا

به ضریحِ اثرِ فرشچیان بسته دخیل
چشم‌‌مان حاجتِ یک عمرْ تماشا مثلا

روی هر پنجره‌اش ذیلِ تولای شما
دشمنت لعن شده، لعنِ حمیرا مثلا

مثل پروانه که مأمورِ طواف شمع است
جمع خدّامِ حرم دور سر ما مثلا ...

کربلا می‌چکد از گریه‌ی سقاخانه
روضه جاری‌ست از آن، روضه‌ی سقا مثلا

دسته‌ای آمده از محضر باب‌القاسم
هیئتی همنامِ «حضرت زهرا» مثلا

روضه‌خوانی وسطِ صحن، حکایت می‌خواند
قصه‌ی کوچه‌ای از شهر تو؛ حالا مثلا -

- مادرِ آب از آن رد شده آرام آرام
سدّی از سنگ، نبسته‌ست گذر را مثلا‌

"کوچه‌ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی"
نیست در قصه‌ی ما صحبتِ این‌ها مثلا

مادرِ قصه‌ی ما رفت، صحیح و سالم
نه؛ نخورده ترک آیینه‌ی مولا مثلا

بعدِ مجلس همه رفتند زیارت کردند
تربتِ حضرت زهرا شده پیدا مثلا

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]