مناجات - - -بدون نغمه در تربتِ سجادهرضا قاسمی

�� یا غافرالذّنب و قابل‌التّوب ... ��

کنارِ جانماز آرام دیدم اضطرابم را
الا یا تَطْمَئِنُّ الْقَلب! دریاب انقلابم را

فقط در تربتِ سجاده می‌روید گُلِ اشکم
فقط این باغبان از خار می‌گیرد گلابم را

منِ مبهوت در آیینه گفت این کیست؟، این من نیست
بگیر از چهره‌ام روی سیاهم را؛ نقابم را

دویدی سمتِ من با چشمه‌ی آغوش، تا دیدی
کویرِ خودفراموشی نمی‌بیند سرابم را

تهِ انبارهای کاه، پیدا کرده‌ای سوزن
ندیدی کوهِ عصیان مرا؛ دیدی ثوابم را

نشستم ساختم ویرانه از دنیای آبادم
نشستی ساختی هر بار، دنیای خرابم را

زمین‌گیر است مانند قنوتم؛ مرغِ آمینم
ببر بالاتر از قدّم دعای مستجابم را

به حکمِ «رشته‌ای بر گردنم افکنده ...» می‌خواهم
ببندی گوشه‌ای از خانه‌ی حیدر طنابم را

اگر روزی میان جنت و بامِ نجف ماندم
کبوتر کن قناری‌های حقّ انتخابم را

به دستم نامه‌‌ی «لا تَقْنَطوا مِن رَحمتِ الله» است
بده دست «قَسیمُ النّارِ وَ الْجَنَّه» حسابم را

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]