علی المرتضی زیارت ، ولادت بدون نغمه دائم‌الذّکرمرضا قاسمی

در مسیرِ نجفت راهِ نجاتم پیداست
نقشِ امضای تو بر برگ براتم پیداست

دستم از بسته شدن باز شد و بنده شدم
حکمِ آزادی‌ام از شکلِ صلاتم پیداست

دائم‌الذّکرم و از مذهبِ خود می‌گویم
سندِ شیعه‌گی‌ام از صلواتم پیداست

نام پاک تو که در دُرّ نجف پنهان است
روی انگشترِ پیغمبرِ خاتم پیداست

آنقدر خَم شده‌ام پیشِ ضریحِ ذکرت
نخِ تسبیحِ ستونِ فقراتم پیداست

خوشه‌ی اشک، از انگورِ نجف می‌گیرم
در دو چشمِ ترم انبارِ زکاتم پیداست

گفته بودی به سرِ محتضرت می‌آیی
نَقلِ خوش‌قولی تو از سَکَراتم پیداست

مثلِ گلدسته‌ که اَشهد به زبانش دارد
شَهدِ نامت به لبم وقتِ وفاتم پیداست

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]