فاطمه الزهرا کوچه بدون نغمه مادر لاهوتمحسن حنیفی

غرور چادر او شد شهید در کوچه
وقار پوشیه اش لطمه دید در کوچه

به درک لیله ی قدرش خیال هم نرسید
به او چگونه شهادت رسید در کوچه

کسی که حاصل معراج بود تشریفش
بهشت بود و بهشت آفرید در کوچه

شکسته باد دو دستی که راه او را بست
خزان که آمد و آلاله چید در کوچه  

همین که مادر لاهوت روی خاک افتاد
هزار حوریه در خون تپید در کوچه

شکوه پرده نشینان شکست آن لحظه
که گوشواره ی او آرمید در کوچه

به اعتبار صدور حدیث لولاکش
علی شکست و پیمبر خمید در کوچه

رواق آینه ی کودکی ترک برداشت
شده است موی سر او سپید در کوچه

حسن که حامل عرش خداست در ملکوت
به شانه، عرش خدا را کشید در کوچه

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]