جعفر الصادق شهادت زمزمه ابوهارون!عبدالله باقری

ابوهارون!
رعایت امام پیرتو نکن (راحت بخون۲)
راحت بخون
بگو غروب که ذوالجناح شِیهه کشید
زینب سراسیمه به سمت تل دوید
راحت بخون
بگو غروب کربلا زلزله شد
جلو چش یه خواهری هلهله شد
روضه بخون

 

ابوهارون!
تازه شروع روضه و مصیبته (مقتل بخون۲)
آره بگو
ناله‌ی زینب دیگه درمونی نداشت
بگو که جدّ ما دیگه جونی نداشت
روضه بخون
بگو که جدّ ما رو بی هوا زدن
با سنگ و چوب و نیزه و عصا زدن
روضه بخون

 

ابوهارون!
نگا به اشکای چشای من نکن (راحت بخون۲)
زینب رسید
یه وقت رسید که دیگه غوغایی نبود
برای بوسه رو تنش جایی نبود
زینب رسید
عبا و عمّامه که هیچ، پیرْهَن نبود
دیر اومد و سری به روی تن نبود
روضه بخون

 

ابوهارون!
روضه‌ی ناموسی ما سخته یه کم (آروم بخون۲)
لعنت به شام
آتیش و سنگ میبارید از رو پشت بام
رقّاصه ها می‌رقصیدن توو ازدحام
لعنت به شام
تن تموم بچه ها شُدش کبود
جای رباب توو بزم عیش و نوش نبود
روضه بخون

 

ابو هارون!
فقط یه روضه‌س که از این سنگین‌تره (این و بدون۲)
دیگه نخون
بذا خودم بگم توو کوچه ها چی شد
جلو چش حضرت مجتبی چی شد
یک جوری زد
گوشواره های مادرم زهرا شکست
دیگه توو خونه رو به حیدر ننشست
دیگه نخون

�� از ابوهارون مکفوف نقل است که امام جعفر صادق عليه‏‌السلام به من فرمود:
برای من شعری درباره‏ حسين عليه‏‌السلام بخوان.
من شعری برايش خواندم و او فرمود:
آنچنان که برای خود می‏‌خوانيد برايم بخوان؛ منظورش، با رقت و سوز، بود.

«ثواب الاعمال،صفحه178»

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]