خدیجه کبری رحلت بدون نغمه غرق محبت کرده‌ایقاسم صرافان

دلش را برده‌ای هر وقت صحبت کرده‌ای بانو!
محمد را چنین غرق محبت کرده‌ای بانو!

به محراب دو ابرویش تماشا کرده‌ای حق را
میان معبد چشمش عبادت کرده‌ای بانو!

تو پیش از وحی ایمان داشتی، اعجاز عشق این‌ست
نمازِ مِهر، بر مُهر نبوت کرده‌ای بانو!

چه خوش فهمیده‌ای با باختن در عشق، باید برد
چه سودی در صفای این تجارت کرده‌ای بانو!

تو امّ‌المومنینی، چون که جای کینه، مالت را
میان مومنین، با عشق قسمت کرده‌ای بانو!

تمام هستیِ حق، کوثرش سهم تو شد، زیرا
تمام هستی‌ت را نذر امت کرده‌ای بانو!

علی بود و نبی بود و تو بودی اولِ این راه
تو با زهرات، با مولات، بیعت کرده‌ای بانو!

رخ مرضیه را بوسیدی و روح‌الامین شد مست
چنین شیرین که کوثر را تلاوت کرده‌ای بانو!

چه دُرّی در دل دلدادگی دیدی؟ که از دنیا
به یک پیراهن کهنه قناعت کرده‌ای بانو!

چه اندوهی است در کوچت؟ که دیگر این محمد، آن
محمد نیست، از وقتی که رحلت کرده‌ای بانو!

بدان دست کریمت دارم امّیدی که در محشر
ببینم شاعرت را هم شفاعت کرده‌ای بانو!

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]