دفاع مقدس مدافعان حرم بدون نغمه با کدخدای جاهلیت تیغ در تیغیماحمد بابایی

اذان سرمه می‌گویند در چشم شبستانش
صدای صبح می‌پیچد به صحن شبنمستانش

ز فرط تازگی زخم خدا را بی کفن دیدم
شنیدم با حصیر کهنه نتوان کرد پنهانش

تماشا می‌کنم از بین انگشتان بهشتش را
مباد انگشتری را ساربان دزدد ز رضوانش

غرورش یک سر و گردن ز شام و کوفه برتر بود
نخواهد دید چشم تیغ هم سر در گریبانش

نه تنها خون عشاقش به امر او چکد بر خاک
خبر دارم که بوده دشمنش هم تحت فرمانش

دلی که بشکند جای حسین است و به این معنا
خدا شب‌های جمعه می‌شود انگار مهمانش

عقیق از خون و دُر از اشک، مقتل جمعه بازار است
دم عصری هیاهو بود و غارت گشت دکانش

ز بس در دست و دلبازی قیامت کرده در مقتل
برای غارت غفران طمع کرده‌است شیطانش

به کوفه حرف آخر را به دست حرمله دادند
که روشن کرده تکلیف گلو را تیر و پیکانش

چه حالی یابد آن بانوی سینه‌ چاک، یا حیدر
اگر مثله ببیند جسم صد چاک شهیدانش

سر هر کوچه‌ای نام شهیدی روضه می‌خواند‌
به لطف شاه ری، کرببلا گردیده تهرانش

اگر با کدخدای جاهلیت تیغ در تیغیم
اگر هرگز نمی‌ترسیم از کابوس و هذیانش

خدا مستغنی از هر کدخدایی کرده آقا را
نبیند نیزه ی تهدید غربی‌ها هراسانش

بگو با کدخدا فرمانده ما اهل عاشوراست
بگو هرگز نخواهد رفت ایران تحت فرمانش

بگو فرمانده ما رنگی از خون خدا دارد
نخواهد داد دست بیعتی بر آل‌ مروانش

چه باک از کدخدا وقتی خدا با کربلایی‌هاست
نشد روح خدا محبوس در بند جمارانش

رها از قید و بند مرزها پیچیده در عالم
اگر باور نداری از یمن بین ‌تا به لبنانش

حرم کی بی‌ مدافع مانده یا رب غیر عاشورا؟
خدا برکت دهد بر غیرت مردان افغانش

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]