رقیه سادات شهادت زمینه بیا و خلاصم کن از دست این حرملهگروه شاعرانه ها

خرابه شده واسه من آخرین مرحله     حالا که تو پیشم نشستی ندارم گله
فقط خواهش دخترت از تو اینه بابا         بیا و خلاصم کن از دست این حرمله
بابایی بابایی
دیگه حوصلم رفته سر گوشه ی این خرابه
بابایی بابایی
ببر دخترت رو از اینجا که خیلی ثوابه
غمت آتیش جون منه / فقط مردن درمون منه
الهی بمیرم که سرت / توو ویرونه مهمون منه
وای بابا جونم


میخوردم زمین بسته بود با طناب دست و پام     میخندیدن اینا بابایی به اشک چشام
با انگشتشون هی نشونم میدادن به هم        کوچیک و بزرگ و زن و مردای شهر شام
 کجا بودی بابا
که جا موندم از قافله گم شدم توو بیابون
اومد دشمن تو
سراغم با اون دست سنگین و سردش باباجون
 نمیده مهلت بغض گلوم / بگم آوردن به ما هجوم
ما رو با کعب نی میزدن / آخه خالی بود جای عموم
وای بابا جونم


خوراکم فقط بعد تو خوردن غم شده              قد من مث مادرت فاطمه خم شده
شبیه موهای تو که سوخته توی تنور     موهای منم سوخته و از سرم کم شده
میدونی بابایی
همین آرزوم بود، برای تو باشم عصایی
ولی یادم اومد
عصا مال اونه که داره اقلاً یه پایی
سر تو اینجا مونده بابا / کجا پاهات جامونده بابا
نخوابیدی انگار چند شبه / چشات نیمه وامونده بابا
وای بابا جونم

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]