محمد الجواد شهادت بدون نغمه خدا باید تو را مدحت کند، این کار شاعر نیستایمان کریمی

در این آشفته حالی در دل حجره قدم می زد
و تاریخ این سری داغ عظیمی را رقم می زد


خدا باید تو را مدحت کند، این کار شاعر نیست
چرا که دست و پا بسته ز تو شاعر قلم می زد


تمام روزهای بودنت پر بود از مضمون
وجودت روی قلب عالمی هر شب علم می زد


و جبرائیل در عرش خدا پیش ملائک تا -
- دم صبح از نگاه سبز زهرائیت دم می زد

غریبی آنقدر که طعنه های همسرت آن روز
مسلّم طعنه بر سوز و مرارت های سم می زد


تو حال تشنه ها را خوب میدانی، که مداحی -
- گریزی از مصبیت های تو سمت حرم می زد


حرم؛ آری همانجایی که می گویند در صحرا
زنی فریاد می زد واحسینا، لطمه هم می زد

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]