این لحظه های آخر/ من چش براتم مادر
از خدا خواستم عباس/ جون من و، بگیره تو، روضهء مشک و اصغر
از روزی که، بشیر اومد روزی هزار بار میمیرم
صبح تا غروب، توی بقیع مجلس روضه میگیرم
هر روز یکی، کنار من بانی روضه ای میشه
اما رباب، هر بار میاد روضه اش یه جمله است همیشه
لالایی، ای غنچه، ی یاسم 2
روضه برام میخونن/ با دیده های پر خون
نمیدونم چی میشه!/ روضه به شام، که میرسه، می لرزه دست و پاشون
یکی میگه، پیش رباب بچه شون و می بوسیدن
یکی میگه، به چادر رقیه خیلی خندیدن
یکی میگه، از پیر زنِ محله ی یهودیا
که نیزه تو، بس که کشید سرت افتاد از نیزه ها
بمیره، مادرت، عباسم 2
ام البنین - - -زمزمه مجلس روضه میگیرمعبدالله باقری
مرتبط
- رقیه سادات ، فاطمه الزهرا شهادت زمزمه عبدالله باقری
- فاطمه الزهرا شهادت زمزمه عبدالله باقری
- فاطمه الزهرا شام غریبان زمزمه عبدالله باقری
- فاطمه الزهرا کوچه زمزمه عبدالله باقری
- فاطمه الزهرا هجوم به خانه وحی زمزمه عبدالله باقری
- فاطمه الزهرا بستر زمزمه عبدالله باقری
- حجت المهدی ، فاطمه الزهرا فراق و وصال ، شهادت زمزمه عبدالله باقری
نظرات شما