رقیه سادات - - -زمزمه شدم شبيه فاطمهحامد باقری

سرم شکست، پرم شکست
 تموم پيکرم شکست
چشم کبود، قوم يهود 
دل برادرم شکست 
*****
تا که رسيد، زجرپليد 
گوشواره از گوشم کشيد 
رو نيزه ها، عموى ما 
اين ماجراهارو ميديد 
*****
ميون راه، باسوز آه 
سنگ يه عده رو سياه 
پير و جوون، نامرداشون
بذار نگم واي از نگاه 
*****
سه سالمه، قدم خمه 
کى مثل من تو عالمه 
نا ندارم، پا ندارم 
شدم شبيه فاطمه 
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]