فرزندان زینب کبری - - -بدون نغمه بیا و غنچه باغ مرا گلاب بگیرمظاهر کثیری نژاد

غم تو سوخته تا مغز استخوانم را
بریده درد فراق، اینچنین امانم را

دلم میانه ی میدان و بسته دست و زبان
چگونه رامِ دل خود کنم زبانم را

من از بضاعت خود جز دو گل نیاوردم
قبول درگه خود ساز ارمغانم را

فروختم به بهای محبت تو حسین
گل محمدی گوشه ی دکانم را

بیا و غنچه باغ مرا گلاب بگیر
خدا!  نگیر! گلاب «حسین جانم» را

...و پاک باخته بودم، که پاک یادم رفت
«و ان یکاد پی کودکان بخوانم» را

خوشم که هر دو «أمیری حسین» می خوانند
که سربلند تو کردند خاندانم را

سرم به سایه ی محراب توست حالا که
شکسته اند دو گلدسته ی اذانم را

میان سم ستوران فقط خودت دیدی
چنان به باد سپردند دودمانم را

نیامدم پی تشییع تا نبینمشان
برای بعد تو انباشتم توانم را

شدند طعمه ی باد فنا که حس نکنند
نسیمِ رد شده از بین گیسوانم را

شدند طعمه ی تیر و کمان مبادا که
نشانشان بدهم  قامت کمانم را

دفاع کرب و بلا جنگ و جنگ شام، دفاع
چرا نشان ندهم قدرت بیانم را؟

دو آزمایش سنگین، فقط خدا بکند
که خوب پس بدهم هر دو امتحانم را
***
حسین زنده نبیند خدای ناکرده
ز روی نیزه دو سرباز نوجوانم را

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]