فاطمه الزهرا شهادت ، کوچه بدون نغمه رسم استمحسن حنیفی

در آن قبیله که یک عمر نوکری رسم است
به اسم اعظم تو کیمیاگری رسم است

غلام ایل و تبارت شدم ز کودکی ام
که در قبیله ی تو زره پروری رسم است

حرم نداری و وقتی نمی شود بپرم
شکسته بال شدن چون کبوتری رسم است

سلام دادن ما بر قد شکسته ی تو
در این حسینیه ها پای هر دری رسم است

شبیه گریه ی تو گریه های مادرها
زداغ کوچه فقط زیر روسری رسم است

ز چشم زخمی خود کار میکشی بانو
حسین و گریه بر او روز آخری رسم است

مرا ز کوچه به گودال نیزه ها بردی
گریز روضه زدن جای دیگری رسم است

شکست پهلوی مردی میان یک گودال
که سهم بردن از ارث مادری رسم است

محسن حنیفی
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]