علی المرتضی بستر بدون نغمه دارد اَمن یجیب می خواندعلی زمانیان

باز امشب منادی کوفه
از امامی غریب می خواند
گوشه خانه دختری تنها
دارد اَمن یجیب می خواند
**
مثل اینکه دوباره مثل قدیم
چشمِ از خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا
باز بیمار بستری دارد
**
چادر پُر غبار مادر را
سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا
یاد سر درد مادرش کرده
**
آه در آه؛ چشمه در چشمه
متعجب زبان گرفته، پدر!
خار درچشم و استخوان به گلو!
درگلوم اُستخوان گرفته پدر
**
آه بابا به چهره ات اصلاً
زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت
هرچه کردم به هم نمی آید
**
باز سر درد داری و حالا
علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته»! بابا جان!
چه قَدَر شکل مادرم شده ای
**
سرخ شد باز از سر این زخم
جامه ی تازه ی تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته
نحوه ی راه رفتنت بابا
**
پاشو از جا کرامت کوفه!
آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد
که شما باز هم زمین خوردی
**
دیشب از داغ تا سحر بابا
خواب دیدم، وَ گریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد
کَفنی باز دست و پا کردم
**
کودکانی که نانشان دادی
روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَمّا بعد
بی وفا مثل گرگ می گردند
**
یا زمین دار گشته و آن روز
همه افراد، خیزران کارند
یا که آهنگری شده آنجا
تیرهای سه شعبه می آرند
**
وای از مردمان بی احساس
دردهای بدون اندازه
وای از آن سوارکاران و
نعل اسبی که می شود تازه
**
وای از دست های نامَحرم
آتش و دود و چادر و دامان
وای از کوچه یهودی ها
سنگ باران قاری قرآن

علی زمانیان
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]