فاطمه الزهرا شهادت بدون نغمه بین رفتن و ماندن نمان، بمانمحسن عرب خالقی

این قدر بین رفتن و ماندن نمان، بمان
پیرم مکن ز  بار غمت، ای جوان! بمان
خورشید من! به جانب مغرب روان مشو
قدری دگر به خاطر این آسمان بمان
مهمان نُه بهار علی! پا مکش ز باغ
نیلوفر امانتی ِ باغبان بمان
ای دل شکسته، آه تو ما را شکسته است
ای پرشکسته، پَر مَکش ازآشیان، بمان
دیگر محل به عرض سلامم نمی دهند
ای هم نشین این دل بی همزبان بمان
راضی مشو دگر به زمین خوردنم، مرو
بازی نکن تو با دل این پهلوان، بمان
روی مرا اگر به زمین می زنی بزن
امّا بیا بخاطر این کودکان بمان
(در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست)
اینقدر بین رفتن و ماندن نمان، بمان

محسن عرب خالقی
مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]