خدیجه کبری ، محمد المصطفی رحلت - - -مادر سلامرحمان نوازنی

مادر سلام حال غریبت چگونه است
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است
حالی غریب داری و در فکر رفتنی
دردی به سینه داری و حرفی نمیزنی
داری برای رفتن خود چانه میزنی
موی مرا به گریه چرا شانه میزنی؟
با دانه های اشک تو افطار میکنم
همسایه را ز داغ تو بیدار میکنم
همسایه ها برای تو پرپر نمی زنند
داری تو میروی و به تو سر نمی زنند
مادر بگو که مکه چه آورده بر سرت
که قدخمیده میروی از پیش دخترت
مادر , پدر غروب  تو را گریه میکند
و خاطرات خوب تو را گریه میکند
بخشیده ای تمام خودت را به آفتاب
و زنده شد به مهر تو مادر ابوتراب
چیزی نمانده است که دیگر فدا کنی
باید برای رفتن زهرا دعا کنی
حالا که پرکشیدن تو گشته باورم
آیا کفن برای تو مانده است مادرم
هی تشنه می شوی و مرا میزنی صدا
و هی سلام میدهی امشب به کربلا
گریه گرفت و مکه دوباره در آب رفت
مادر وضو گرفت و دوباره به  خواب رفت
مادر ,پدر تشهد خود را تمام کرد
و جبرییل آمد و بر تو سلام کرد
مادر جواب فاطمه را لااقل بده
یا لااقل به دختر خود هم اجل بده
چشم و چراغ خانه خورشید الامان
رنگین کمان بیت نبوت نرو بمان
اینجا که مکه است مدینه چگونه است
جریان میخ آن در و سینه چگونه است
اینجا بهانه نیست مدینه بهانه است
آنجا جواب گریه من تازیانه است
مکه اگر چه طعنه و زخم زبان زدند
اینجا به دستهای علی ریسمان زدند
مکه اگرچه در به روی خویش بسته اند
اما مدینه پهلوی من را شکسته اند

رحمان نوازنی

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]