روزه دار نورم و از اين جهان سيرم همنواي ذکر حق شد بند زنجيرم
تازيانه بهر افطار شده رزق اين تن زار
وامصيبت وامصيبت
سِندي شاحک کند بي احتراميها مي زند سيلي به پيش ديده ي زهرا
يک شب او به جانم افتاد زد و تا از نفس افتاد
وا مصيبت وامصيبت
طي شده عمرم به پشت اين در بسته چون پرنده مانده ام با بال بشکسته
بي قرارم غصه دارم سر ز سجده بر ندارم
وا مصيبت وامصيبت
رضا تاجيک
تازيانه بهر افطار شده رزق اين تن زار
وامصيبت وامصيبت
سِندي شاحک کند بي احتراميها مي زند سيلي به پيش ديده ي زهرا
يک شب او به جانم افتاد زد و تا از نفس افتاد
وا مصيبت وامصيبت
طي شده عمرم به پشت اين در بسته چون پرنده مانده ام با بال بشکسته
بي قرارم غصه دارم سر ز سجده بر ندارم
وا مصيبت وامصيبت
رضا تاجيک