باقر العلوم شهادت بدون نغمه ديگر بس است « چشم ترت درد مي کند ! » یوسف رحیمی

تقديم به محضر امير الحاج حضرت صاحب عليه السلام
و حجاجي که امشب در مکه اند و دلهاشون در مدينه بي زائر

بين نماز ، وقت دعا گريه مي کني
با هر بهانه در همه جا گريه مي کني
در التهاب آهِ خودت آب مي شوي
مي سوزي و بدون صدا گريه مي کني
هر چند زهر قلب تو را پاره پاره کرد
اما به ياد کرب و بلا گريه مي کني
اصلاً خود تو کرب و بلاي مجسّمي
وقتي براي خون خدا گريه مي کني
آب خوش از گلوي تو پايين نمي رود
با ناله هاي وا عطشا گريه مي کني
با ياد روزهاي اسارت چه مي کشي ؟
هر شب بدون چون و چرا گريه مي کني
با ياد زلفِ خوني مردان ني سوار
هر صبح با نسيم صبا گريه مي کني
هم پاي نيزه ها همه جا گريه کرده اي
هم با تمام مرثيه ها گريه مي کني

ديگر بس است « چشم ترت درد مي کند ! » 
از بس که غرق اشک عزا گريه مي کني

يوسف رحيمي

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]