سخنرانى در ديدار با جمع كثيرى از ذاكران و مداحان اهل بيت(عليهمالسّلام) در خجسته سالروز ولادت صديقهى كبرى حضرت زهرا(س)
28/10/1368
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
زبان معصومين نسبت به فاطمهى زهرا، زبان ستايش و خضوع و خشوع
خدا را شاكر و سپاسگزاريم كه يك بار ديگر به ما توفيق و عمر داد تا اين روز شريف و خاطرهى عظيم را در خدمت شما برادران عزيز و سخنوران و خوانندگان مذهبى و مداحان اهل بيت(عليهمالسّلام) باشيم و از نفس گرم و اشعار شما استفاده كنيم.
مقام فاطمهىزهرا(سلاماللَّهعليها) در خور آن است كه عقول برجستهى انسانهاى بزرگ، در اصليترين رشتههاى تفكرشان بينديشند و زبانهاى فصيحترين و بليغترين گويندگان و شعرا و سرايندگان، آن انديشهها را در قالب كلمات بياورند و سرشارترين ذوقها و جوشانترين طبعهاى فياض و سيال هنرمندان و شاعران، آنها را به صورت شعر و سخن منظوم، با بهترين گويشها و حنجرهها بيان كنند. اگر اين طور بشود، شايد ذهن بشرِ متوسط امروز و ما كه از معارف حقيقى الهى دوريم و كشش نداريم كه در ذهن و دل و روحمان، حقايق والا و متعالى را درك بكنيم، بتوانيم گوشهيى از فضايل و مدايح و مناقب و محامد اين بزرگوار را بفهميم و درك كنيم.
وقتى انسان به رواياتى كه مربوط به فاطمهىزهرا(سلاماللَّهعليها) مىباشد و از ائمه(عليهمالسّلام) صادر شده است، مراجعه مىكند، مىبيند زبان معصومين (عليهمالسّلام) نسبت به اين بزرگوار، آن چنان زبان ستايش و خضوع و خشوع است كه براى كسى كه مقام والاى فاطمهىزهرا(عليهاالسّلام) را ندانسته باشد، ممكن است مايهى تعجب بشود. از خود پيامبر اكرم(صلّىاللَّهعليهوالهوسلّم) كه پدر و مربى اين مخدرهى بزرگوار بود، تا اميرالمؤمنين كه همسر او بود و تا فرزندان او - ائمه(عليهمالسّلام) - هر كدام راجع به زهراى اطهر، جملهيى سخن گفتهاند و آن را با زبان تعظيم و ستايش بيان كردهاند. اين، نشاندهندهى آن مقام والا و توصيفناشدنى است كه حقيقتاً براى ذهن قاصر ما، آن علوّ درجهى معنوى و ملكوتىِ امّالائمةالنّجباء(عليهاسلاماللَّه) قابل درك نيست و ما به قدر فهم خود، ممكن است رشحهيى از رشحات را درك كنيم.
مداحى، ادامهى راه ستايشگران برجستهى اهل بيت
اگر كسى، شاعرى، گويندهيى و يا خوانندهيى بخواهد دربارهى اين بزرگوار حرفى بزند، شعرى بگويد، سرودى انشاد كند، شرايط اين كار چيست؟ آن چيزى كه امروز براى ما مهم مىباشد، اين است. چند سال است كه در مثل چنين روزى، با شما برادران مىنشينيم و راجع به مداحى و شعرخوانى و سخنورى و توصيف اهل بيت(عليهمالسّلام) حرف مىزنيم و چيزهايى مىگوييم كه شما برادران مىشنويد و تلقى به قبول مىكنيد. نمىخواهيم آنچه را كه گفتيم، دوباره و سهباره تكرار كنيم. البته امسال جلسهى ما، به حضور برادرانى از ساير شهرها - مخصوصاً برادران مشهدى كه در اين راه و كار و خدمت، سابقهى زيادى دارند و همچنين برادران قم و ديگر شهرها - مزين است.
برادرانى كه در اين رشته هستند، توجه كنند كه مسألهى مداحى، مسألهى مهمى است. مداحى - همچنان كه قبلاً هم در همين جلسه به شما عرض كردم - ادامهى راه ستايشگران برجستهى اهل بيت در دوران اختناق اموى و عباسى است. قضيه، فقط قضيهى شعرخوانى نيست؛ بلكه مسأله، مسألهى پراكندن مدايح و فضايل و حقايق در قالبى است كه براى همهى شنوندگان، قابل فهم و درك و در دل آنها داراى تأثير است. لذا شما اطراف كشور اسلامىِ آن روز - از اقصاى خراسان و سيستان تا يمن و مصر و كشورهاى مغرب اسلامى - را ببينيد، شيعيانى بودند كه راجع به اميرالمؤمنين و ساير ائمه(عليهمالسّلام) و نيز راجع به فاطمهىزهرا(س) حرف مىزدند و سخن مىگفتند و براى اين و آن، حقايقى را بيان مىكردند.
شعراى مداح، مورد توجه و تجليل و تكريم ائمه
شما در بين كلمات ائمه(عليهمالسّلام) يا سيرهى آن بزرگواران، كسى را كه داراى چنين خصوصيتى است و اينگونه مورد توجه ويژه قرار داده باشند،كمتر مىبينيد ؛ مگر آن افراد بسيار برجسته - مثل «هشامبن حكم» يا «مؤمنالطاق» - كه اينها در بين رجال شيعه، بىنظير و يا بسيار كم نظير بودند. ائمه(عليهمالسّلام)، امثال «هشام» و «مؤمنالطاق» را ستايش مىكردند و مورد توجه و علاقه قرار مىدادند؛ اما آن كسانى كه همين مدح و بيان فضايل را به زبان شعر بيان مىكردند - ولو آنچه كه مىگفتند، در حد اوج سخن «هشامبنحكم» هم نبود - مورد توجه و نوازش و احترام و تجليل و تكريم قرار مىدادند. علت اين كار چيست؟
شما ببينيد امام باقر و يا امام سجاد(عليهماالصّلاةوالسّلام) نسبت به «فرزدق» چه محبتى انجام دادند؛ در حالى كه «فرزدق» جزو شعراى اهل بيت نيست. او يك شاعر دربارى وابستهى به دستگاههاى قدرت و يك آدم معمولى بود كه يك ديوان پُر از شعر، راجع به همين حرفها و مبتذلاتى كه شعراى آن روز بر زبانشان جارى مىكردند، داشت؛ ليكن چون يكبار وجدان او بيدار شد و در مقابل قدرت، حق را بيان كرد - آن هم به زبان شعر - شما ببينيد كه امام سجاد(عليهالصّلاةوالسّلام) چه محبتى نسبت به او انجام مىدهد. يا بقيهى شعرايى كه مربوط به اهل بيت بودند - مثل «كميت» و «دعبل» و «سيّد حِمْيَرى» - و بقيهى كسانى كه جزو شعراى اهل بيت محسوب مىشدند و به آنها علاقهمند بودند، همين وضعيت را داشتند.
خيلى از اينها، شعرايى هستند كه اگر چه نسبت به اهل بيت علاقه هم دارند، اما همهى شعرشان دربارهى اهل بيت نيست. شما ديوان «دعبل خزاعى» را كه نگاه كنيد، اينطور نيست كه او از اول تا آخر، مدح اهل بيت را گفته باشد. خير، او يك شاعر است؛ ولى شعر او شعر سياسى و در جهت افكار و عقايد و محبت اهل بيت (عليهمالسّلام) و جزو پيوستگان به اين خاندان است. ولايت، يعنى پيوستن و وصلشدن و جزو پيوستگان و مواليان اهل بيت(عليهمالسّلام) قرار گرفتن. ببينيد اين «دعبل» - و همينطور «كميت» و ديگران - چه قدر در دنياى تشيع و در زمان ائمه(عليهمالسّلام)، مورد احترام و تجليل بودهاند. علتش چيست؟
آن چيزى كه جناب «دعبل خزاعى» در قصيدهى «مدارس آيات» بيان كرده، يا آن چيزى كه «كميت بن زيداسدى» در قصايد «سبعهى هاشميات» بيان نموده، يا آن حرفهايى كه سيّد حِميرى(رضواناللَّهعليه) در اشعار خود ذكر كرده است، بيش از حرفهايى كه بقيهى شيعه مىگفتند و براى هم بيان مىكردند، نيست؛ اما چرا در نظر ائمه (عليهمالسّلام)، اين سخنان ارزش بيشترى پيدا مىكند؟ چون شعر است. آقايان، به اين نكته توجه كنند. مگر شعر چه خصوصيتى دارد؟ چون تأثير شعر در ذهن مخاطب بيشتر است. گاهى يك شاعر، يك بيت شعر مىگويد كه از چند ساعت حرف زدن يك سخنورِ توانا گوياتر است. يك بيت يا يك مصرع شعر، در ذهنها مىماند و مردم آن را مىفهمند و تكرار مىكنند و نتيجتاً ماندگار مىشود.
تأثير خاص اشعار محتشم
گاهى مىبينيد كه براى حفظ يك بناى اعتقادى يا عاطفى، آن قدر كه يك شعر اهميت دارد، چندين كتاب اهميت ندارد. همين دوازده بند معروف «محتشم» كه جزو اشعار قديمى مرثيه و مصيبت است، با اين كه مطالبى كه در اين كتاب و در اين دوازده بند هست، چيزى نيست كه امثال او، شبيه اين مطالب را در كتابهاى خود نياورده باشند؛ در عين حال، اشعار او تأثير خاصى دارد. غالباً هم چيزهاى ذوقى است.
گر چشم روزگار بر او فاش مىگريست
خون مىگذشت از سر ايوان كربلا
آن چنان حادثهى كربلا را براى مخاطب تصوير مىكند كه اين مفاهيم با همهى بار اعتقادى و عاطفى و انسانى و سياسى و فكرى، در اعماق جان مستمع نفوذ مىكند. اهميت اين اشعار، چنين است.
باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است
باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
ببينيد اصلاً با يك هنر و ذوق و ارايهى سخن و به شكل خاصى، دل را متوجه مىكند. اهميت شعر، اين است.
خلفاى جور براى پيشرفت كار خود محتاج شعر بودند
رفتار ائمه(عليهمالسّلام) اين گونه بود كه دعوت شعرى را تقويت مىكردند. فقط ائمه هم نبودند كه اين كار را مىكردند؛ نقطهى مقابلشان هم همين طور بودند. يعنى همين خلفاى بنىاميه و بنىعباس، براى پيشرفت كار خود، محتاج شعر بودند و به شعرا پولهاى گزاف مىدادند تا براى آنها شعر بگويند. شعرا هم مىگفتند؛ چون پول و رشوه در ميان بود. حتّى گاهى اوقات، بعضى از شعراى متمايل به اهل بيت، براى آنها هم شعرى مىگفتند؛ براى اين كه پولى بگيرند!
امام باقر(عليهالصّلاةوالسّلام) در مجلسى نشسته بودند. «كُثَيِّر عَزَّه» كه يكى از شعراى معروف عرب است و متمايل به اهل بيت بود، او هم در جلسه حضور داشت. حضرت به او رو كردند و گفتند: «امتدحت عبدالملك؟»، تو مدح عبدالملك را گفتى؟ ملامتش كردند. در صدد عذرآوردن بر آمد. گفت: من چيزى در ستايش عبدالملك نگفتم. نگفتم كه تو امامالهدى هستى. حضرت تبسمى كردند و چيزى نگفتند. در اين بين، «كميت» از آن طرف مجلس بلند شد و بنا به خواندن آن قصيدهى معروف خودش - كه در مدح اهل بيت(عليهمالسّلام) بود - كرد:
من لقلب متيّم مستهام
غير ما صبوة و لا احلام
آنها هم دنبال شعر بودند. خلفا به شاعران پول مىدادند، براى اين كه مثلاً در مدح بنىاميه يا بنىعباس و در باب اين كه اينها برحقند، شعر بگويند. امروز هم پول مىدهند و مىگويند به ابتذال بكشيد و اسلام را قدح كنيد و اهل بيت را مورد مذمت قرار بدهيد و شيعه را خراب كنيد. الان در دنيا دهها نويسندهى مزدور قلمبهمزد وجود دارند كه صاحب ذوق و هنر هم هستند و از اين پولهاى بىحسابِ دلارهاى نفتى مىگيرند و كتاب مىنويسند. من - به قول مشهديها - بُرى كتاب از همين مواردى كه اينها عليه اسلام و تشيع و امام(ره) و جمهورى اسلامى و ماها نوشتهاند، دارم. تبليغات است ديگر؛ تبليغات با شيوههاى خوب، اما با محتواهاى بد. ببينيد چه قدر قضيه اهميت دارد.
شرط اول اين است كه شعر خوب باشد
حالا اگر مداحى بتواند يك شعر خوب را كه داراى مضمون و محتواى خوبى باشد، با صداى خوبى بخواند، شما ببينيد كه چه قدر خدمت بزرگى است. بسماللَّه، اين گوى و اين ميدان. منتها شرط اولش اين است كه شعر خوب باشد. اگر شعر خوب نبود، همهى اين فضايلى كه ذكر كردم، هيچ كدام نخواهد بود. اين نكته را بدانيد. كسانى كه اين خصوصيات را داشته باشند، اگر يك قصيده را در مكان مناسب و با زبان و قالب و محتواى بايسته و حنجرهيى مساعد بخوانند، شما ببينيد كه چه تأثيرى خواهد گذاشت. البته اين حنجره، مسألهى مستحبى و نافلهى شعر است؛ فريضهاش همان شعر مىباشد. يعنى چنانچه شعر با صداى خوش همراه شد، تأثيرش مضاعف مىشود؛ اما در استخوانبندى اين كار، صداى خوش دخالتى ندارد. اگر صداى خوش بود و اين شعر را با آن محتواى خوب و با آن الفاظ زيبا و با آن مضمونى كه مورد نياز است، همراهى كرد، ارزش آن دو برابر مىشود. يقيناً قصيدهيى را كه كسى اين گونه بخواند، ارزش آن از يك سخنرانى يكساعتهى يك آدم دانشمند بيشتر است.
اينكه ما مرتب در اين ديدارها به برادران عرض كرديم كه برويد اشعار قوى فارسى را در كتابهاى گوناگون پيدا كنيد و آنهايى را كه براى تفهيم مفاهيم و عقايد و اخلاق اسلامى و يا بينش سياسى و يا هر آنچه كه امروز جامعهى اسلامى به آن نياز دارد و مناسب است، برگزينيد و بياوريد در محافل بخوانيد، براى همين تأثير است. آن وقت، شما يك «كميت» و يك «دعبل» خواهيد بود.
توجه به مفاهيم بلند اسلامى در سرايش اشعار
همان طور كه مطرح كردم، يكى از چيزهايى كه بايد در اين اشعار باشد، عبارت از مفاهيم بلند اسلامى - مثلاً در باب توحيد يا نبوت - است. بهترين اشعار قدما در باب توحيد و نبوت، همين مدايحى است كه شعراى بزرگ ما در مقدمهى ديوانها و مثنويهايشان ذكر كردهاند و گفتهاند. اين اشعار شعراى برجسته، مضامينى قوى و حقيقتاً روشنگر دارد كه انسان مىتواند پيامبر(ص) يا امام(ع) يا فاطمهىزهرا(سلاماللَّهعليها) را با مضمون اين اشعار بشناسد. نمىگويم درست بشناسد، چون ما كه نمىتوانيم آن بزرگواران را درست بشناسيم؛ اما در همان حدى كه ممكن است، بايد تلاش كنيم. مثلاً وقتى راجع به اميرالمؤمنين شعرى خوانده مىشود، بايد هم مقام معنوى على(ع) - كه ما از او خبر كمى داريم و از ذهن و فكر و دلِ ما آدمهاى پايين و متوسط پنهان است - و هم عبادت و مظلوميت و حكومت و عدل و ضعيف پرورى و دشمن ستيزى و جهاد اميرالمؤمنين(ع) را بشناسيم.
حدود بيست سال پيش، اين حرفها را مىزديم و خيلى، آنها را مىشنيدند؛ ولى نمىفهميدند كه ما چه مىگوييم. مىگفتيم فقط دربارهى خال و خط خيالى چهرهى ائمه(عليهمالسّلام) شعر نسراييد. شعر گفتن دربارهى زلف و ابروى و چشم و عارض امام كه تعريف نيست. حالا ابروى اميرالمؤمنين(صلواتاللَّهعليه) كمانى باشد يا نباشد، مگر در شخصيت او چهقدر اثر مىگذارد؟! زلف او افشان باشد يا نباشد، مگر چهقدر اثر مىگذارد كه حالا بياييم در قصيدهيى كه مىخواهيم راجع به اميرالمؤمنين بسراييم، از زلف اميرالمؤمنين بگوييم! البته، حالا به نظرم كم شده است.انشاءاللَّه كه الان اين چيزها نباشد. وقتى مىگفتيم چرا اينها را مىگوييد، تعجب مىكردند و مىگفتند: پس چه بگوييم؟ مىگفتيم از مسايل زندگى و برجستگيهاى عملى على(ع) بگوييد. در آن روز، اين مسايل برايشان روشن نبود؛ اما امروز چگونه است؟ امروز، براى همه روشن است.
پيوند عاطفى مردم با ائمه را حفظ كنيد
زندگى اميرالمؤمنين را بيان كنيم تا بين او و خصومش در تاريخ و امروز مقايسه شود. اين چيز كمى نيست كه يك نفر حاكم باشد و تمام ازمّهى قدرت - بيتالمال و شمشير و نفوذ كلمه - در كف اقتدار او باشد، اما زندگى شخصى او آن چنان باشد كه به ياران نزديكش بگويد: شما نمىتوانيد اين قدر سخت زندگى كنيد: «الا و انّكم لا تقدرون على ذلك»(1). غذاى او طورى باشد كه راوى از اصحاب اميرالمؤمنين به قنبر - خادم آن حضرت - بگويد: چرا اين نان جوينِ سختِ خشك را به اين پيرمرد مىدهى؟ و قنبر در جواب بگويد: من اين كار را نمىكنم، خود او مىكند. اوست كه اين نان و يا آرد جو را در داخل كيسهيى مىگذارد و در آن را مىبندد و گاهى هم مهر مىكند كه كسى باز نكند و آن را با شكر يا روغن يا قاتقى مخلوط نكند. «الا و انّ امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه»(2). اين، زندگى اوست. اين را بيان كنيد.
كسانى كه امروز در دنيا، داعيهى حمايت از مظلومان و مستضعفان و ملتها و آزادى و حقوق بشر دارند، چگونه زندگى مىكنند؟ آيا درجوامع آنها فقير و مستمند نيست؟ آيا سر گرسنه بر بالين نهاده نيست؟ اينها را بگوييد، اينها را بيان كنيد. امروز شما خوب مىتوانيد اينها راتصوير كنيد. اول براى خود و بعد براى ديگران تصوير كنيد. جهاد اميرالمؤمنين، چيز مهمى است. از دوران كودكى - مثلاً از سن يازده يا سيزده سالگى - كه او به عنوان يك انسان خودش را درك كرد، تا آخر عمر با دشمنان خدا مشغول مبارزه بود و بالاخره در اين راه هم جان داد. يك شاعر، چه قدر خوب مىتواند اين را بيان كند. يك گوينده، چهقدر خوب مىتواند اين را در ذهنها و تا آن اعماق دل مردم نفوذ بدهد.
شما پيوند عاطفى مردم با ائمه(عليهمالسّلام) را حفظ كنيد كه يك بخش آن هم مسايل اخلاقى است. يك بار به مناسبت، در اينجا گفتم كه بعضى از اين غزليات - مثلاً غزليات صائب - دربارهى مسايل اخلاقى است كه به نظرم نمونههايش را هم، در آن وقت برايتان خواندم. اين، اهميت و ارزش كار را نشان مىدهد. شاعرى كه بگويد و مداح و خوانندهيى كه آن را بخواند، تأثير خوبى خواهد گذاشت. انشاءاللَّه برادران در اين خصوص همت كنند.
نسبت به شعر سختگيرى كنيد
بحمداللَّه امروز ما خوانندگان خوب داريم. خدا را شكر كه صاحب فكر و صاحب نظر سياسى و صاحب انگيزه زياد است و در اشعار و خواندنهاى شما كه در بعضى از مناسبتها آنها را مىشنويم و مشاهده مىكنيم، واقعاً چيزهاى خوبى پيدا مىشود؛ اما توجه كنيد كه نسبت به شعر سختگيرى كنيد.
اين جلسه، جلسه مناسبى براى اينكه من بنشينم و بگويم كدام بيت، اگر اينطور بود، بهتر بود يا چه اشكالى داشت، نيست؛ اما اين كار بايد در مجامع ادبى انجام بشود. يعنى همين شعرى كه خودتان سرودهايد و ممكن است خوب هم باشد - قضاوت كلى نمىكنم - آن را در يك مجمع ادبى، وسط بگذاريد و به هر كسى كه آن شعر را نقد كند و اشكال بجايى بر اين شعر وارد نمايد، جايزه بدهيد تا قوى بشود. يا از اشعار خوبى كه ديگران دارند و يا از اشعار خوب خودتان استفاده كنيد. سعى كنيد اين گونه سطح شعرها را بالا بياوريد.
سِمت مداحى بايد حدود و ثغورى پيدا كند
امروز بحمداللَّه برادران اشعارى را خواندند كه بعضى از آنها، انصافاً و واقعاً اشعار بسيار خوبى بود و اين چيز بسيار با ارزشى است. البته بايد بتدريج طورى بشود كه اين سِمت مدّاحى - كه واقعاً يك منصب است - حدود و ثغورى هم پيدا كند. مداحى اهل بيت، خيلى بالاست. هم مقام بالا و هم تأثير زيادى در جامعه و ذهن مردم دارد. بايد بدانيد كه چه كسى مداح است، مقدّمات كار مداحى او چيست، چه قدر شعر مىداند، چه قدر حفظ است و چه قدر مىتواند بخواند؟ اين خصوصيات را بايد مركزى عهدهدار شود. حالا نمىدانم اين مراكز مرسوم بايد اين كار را بكنند يا خود شما به كيفيتى فكرش را مىكنيد. اين چيزى است كه دنيا و نيازهاى جامعهى امروز، غير از آن را بر نمىتابد و قبول نمىكند. بايد اين طور باشد. كسانى كه رسماً اين منصب را به عهده مىگيرند و لباس مقدس ستايش اهل بيت(عليهمالسّلام) را بر تن مىكنند و مردم، آنها را به اين عنوان مىشناسند، بايستى خصوصياتى داشته باشند و مركزى باشد كه آنها را با اين خصوصيات تشخيص بدهد و صحه بگذارد. اميدواريم كه خداى متعال به شما توفيق بدهد.
حساسيت فوقالعادهى امام نسبت به مدح ائمه
امام عزيزمان - آن انسان بزرگ زمان ما - نسبت به مدح ائمه(عليهمالسّلام) حساسيت فوقالعادهيى داشت. ما شرح حال آدمهاى بزرگ را در كتابها خواندهايم و بعضاً هم از نزديك ديدهايم؛ اما اين انسان، انسان ديگرى بود و با همهى انسانهاى بزرگى كه ما شناختهايم، فاصلهى زيادى داشت و حدش به همان حدود اولياءاللَّه مىخورد. آن سبْك انسان بود؛ نه مثل اين انسانهاى بزرگى كه در دنياى امروز و گذشته وجود داشتند و به عنوان انسانهاى بزرگ شناخته مىشدند. رهبر بزرگ ما، با آنها تفاوت زيادى داشت. انصافاً شخصيت عظيمى بود. ايشان، در ارتباط با خواندن و مدح و زندگى ائمه(عليهمالسّلام) و پيوند عاطفى و محبت و تقويت اين رشته، حساسيت فوقالعادهيى داشت. كسى در اين حد از مقام، اين قدر به اين مسأله اهتمام بورزد، نشاندهندهى عظمت اين مسأله است.
عاطفهى مردم ما و پيوندشان با ائمه(عليهمالسّلام) و عشقشان كه در شادى آنها حقيقتاً شاد مىشوند و در عزاى آنها حقيقتاً محزون و غمگين مىشوند، چيز بسيار مهمى است. حفظ و تقويت و پالودن و پيراستن و جهت دادن و هدايت اين، برعهدهى كسانى از برگزيدگان - از جمله همين سلسلهى محترم مداحان كه داراى اين منصب عالى هستند - مىباشد.
انشاءاللَّه خداوند به همهى شما و ما و ملت ايران توفيق بدهد كه اين راه را تا آخر بپيماييم و انشاءاللَّه شما را مشمول الطاف و مورد نظر ائمهى هداة مهديين (عليهمالسّلام) قرار بدهد.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته
1) 1و2. نهجالبلاغه، نامهى 45
2)