جمعه ی آخر ماه صفر از دستم رفت
نشد اما برسم باز هم آقا به قرار
گرچه آلوده ولی شصت شب است اینجاییم
نام ما را به در خانه ی عشقت بشمار
دو شب دیگر از این بزم فقط مانده بیا
چشم ما را به رخ ماه خودت روشن کن
در امانیم همه زیر عزاخانه یتان
نظری سوی غلامان در این مامن کن
حال ما بی تو خراب است بیا مهدی جان
از نبود تو به الله شکایت داریم
بی قراریم به لب زمزمه ی العجل است
طلب عدل ز شمشیر عدالت داریم
تو بیا تا که به پای تو دهم جانم را
تو بیا چون که همه پشت ولایت هستیم
پرورش یافته ی مکتب روح اللهیم
به دعای تو همه اهل بصیرت هستیم
بی تفاوت نشوم چون که خود نامردیست
بی تفاوت شدنم راه منافق شدن است
چشم تاریخ شده پر ز ریا و تزویر
که دل آزرده از این ظلم امام حسن است
آن امامی که کرمخانه ی او معروف است
دست و دلبازترین رهبر دنیا بوده
آن که بر سائل خود فرصت گفتار نداد
آن کریمی که به حق وارث مولا بوده ...
آن امامی که به درد همگان درمان بود
همه دیدند همه ... سفره ی احسان حسن
سر در خانه ی حاتم بنوشتند این را
(نان هر سفره حرام است به جز نان حسن) ...
آن امامی که دلش وسعت یک دریا بود
وارث هیبت پیغمبر اکرم بوده
آنکه دشنام شنیده است و فقط خندیده
و نوشتند که او عقل مجسم بوده ...
چه شده؟ فتنه چه کرده که همه با طعنه
چشم در چشم حسن زهر به کامش دادند
آه از غربت او ... آه! نمی گویم من
با چه نامی وسط شهر سلامش دادند
چه شده؟ فتنه چه کرده که به جای عزت
صلح او را همگان مایه ی ذلت گفتند
وسط عرصه ی پیکار همه یارانش
پای نام حسن بن علی قیمت گفتند
حسین الشهید ، حسن المجتبی شهادت بدون نغمه جمعه ی آخر ماه صفر*وداع با ماه عزا*رضا تاجیک
مرتبط
نظرات شما





