محمد المصطفی شهادت زمزمه بيست و سه سال زخم زبون خوردمرضا تاجیک

خداحافظ ای شهر درد و مصيبت
خداحافظ ای وادی پر ز محنت
ميشم ديگه راحت
بيست و سه سال زخم زبون خوردم   نفس كشيدم اما پژمردم
بی وفايی می ديدم اما دست                  به آسمونا براتون بردم
يه دنيا غصه توو دلم مونده        رسولتون اشهدشو خونده
روی سر من ريخته خاكستر   كه موهای سرم رو سوزونده
آه غریبم غریبم غریبم

 

ديگه مصحف عمر من ميشه بسته
پس از من علی ميشه ديگه شكسته
پريشون و خسته
اگر كه يک جو معرفت داريد          حرمت زهرامو نگه داريد
شما مثه من، بی وضو مردم!   پا تو خونه ی علی نگذاريد
من ميرم و شما پريشونيد      ميون حق و باطل حيرونيد
دينتونو به دنيا نفروشيد        بهشتو حيفه كه بسوزونيد
آه غریبم غریبم غریبم

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]