حسن المجتبی شهادت زمزمه با هر نفس فقط میگم مادربهمن عظیمی

این دم آخر با دلی مضطر
با هر نفس فقط میگم مادر
خیلی خرابه حالم و درد دلم نداره درمون
گرفته شادی رو ازم این غم و غصه ی فراوون
زهر جفا مرهم شده به قلبی که نداره سامون
وای مادرم 3 وای
******
بارونیه چشمام و می بارم
شهر مدینه میده آزارم
خسته شدم بسکه فقط طعنه و ناسزا شنیدم
خدا می دونه حالمو اینجا یه روز خوش ندیدم
از بعد ماجرای اون کوچه همش عذاب کشیدم
وای مادرم 3 وای
******
کوچه و سیلی و یه میخ در
کابوس هر شبم شده مادر
صدای سیلی عمریه که خواب و از چشام ربوده
خاطره ی مسمار در یه دم ازم جدا نبوده
سفیدی موهام واسه دیدن صورت کبوده
وای مادرم 3 وای
******
یه عمره که بال و پرم سوخته
دیدم موهای مادرم سوخته
اونی که جونشو گذاشت پای ولایت مادرم بود
خودم دیدم که یاعلی میگه میون شعله و دود
خودم دیدم که مادرم می سوزه تو آتیش نمرود
وای مادرم 3 وای
******
سخته برام از میخ در گفتن
از بی کسی های پدر گفتن
پشت در خونه ما یک سوم سادات و کشتن
برات بمیرم مادرم، دلخوشی فردات و کشتن
خدا عذابشون کنه که شادی دنیات و کشتن
وای مادرم 3 وای

نظرات شما
[کد امنیتی جدید]