فاطمه الزهرا شهادت بدون نغمه گیسوان کودکانشمحسن حنیفی

مادر ما جان عالم بود، اما جان نداشت 
غیر زخم، این روزها درخانه اش مهمان نداشت

گریه بود و گریه بود و گریه بود و گریه بود 
زندگی این روزها در خانه‌اش جریان نداشت

موجب تسکین هر دردی است نام فاطمه
درد او آغاز که می شد دگر  پایان نداشت

"بسم رب النور" میسوزد میان تب چرا 
نسخه ی ایجاد عالم نسخه ی درمان نداشت

گیسوان کودکانش روضه دار شانه بود
عالم هستی گمانم سلسله جنبان نداشت

خانه‌ خود را مرتب کرد روز آخری
عالم لاهوت گویا که سر و سامان نداشت

بشکند پایی که روی چادر او راه رفت
چادر او ارج و قربی کمتر از قرآن نداشت 

بشکند دست کسی که روی مادر شد بلند
خاک بادا بر سر آن که به او ایمان نداشت

تازیانه بر تن بی جان زدن انصاف نیست 
دشمنش به وجد می آمد چرا وجدان نداشت؟!

مادر ما رفت از دنیا ولی دلشوره داشت
کاش دلشوره برای پیکری عریان نداشت ...
 

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]