حسین الشهید عاشقانه شبهای زیارتی ، گودال قتلگاه بدون نغمه به حرز بوسهحسین مؤمنی

شهی که بند قنداقش ملک را هم شفاعت کرد 
خدایش بندگانش را به دست او هدایت کرد

از این دنیا و لذاتش، و از عقبی و نعماتش
گدایش را سلامی رو به ایوانش کفایت کرد

به باب قاضی الحاجات او هر که پناه آورد
پناهش داد و او را بی نیاز از هر چه حاجت کرد

دخیل اشک می بندم به دامان امیری که
ز شیر مادرم حُبش به جان من سرایت کرد

به اشک روضه می شویم غبار معصیت از دل 
که رب، این چشم ها را چمشه ی جوشان رحمت کرد

وصیت کرد زهرا تا که زینب حلق او بوسد
به حرز بوسه او نیزه و خنجر حسادت کرد

لبانش سنگ خورد و نیزه خورد و خیزران هم خورد
ولی مقتل فقط خشکی لب ها را حکایت کرد

ضریحی بود حلقومش که عاشورا پس از زینب
عدوی او مکرر از قفا آن را زیارت کرد
 

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]