رقیه سادات ، حجت المهدی فراق و وصال ، شهادت بدون نغمه صد عریضهرضا تاجیک

صد عریضه عرض کردم خدمت تو بارها 
نامه ی من را بخوان، از بین این طومارها 

درد آب و نان ندارم؛ درد من دوری توست 
التفاتی کن، نظر کن، سوی ما بیمارها 

یک نگاهت می رساند سوی ما نور امید 
یک نگاهت می تکاند از دلم زنگارها 

من همیشه خاطرت را خواستم آقای من!
عاقبت من خیر می بینم از این اصرارها 

دیدی، اما با بزرگی چشم پوشی کرده ای 
ما فراوان دیده ایم آقا از این رفتارها
 
دلخوشی ماست که از جانب ارباب ها 
می رسد هر روز و شب  روزی خدمتکارها 

کاش بعد مرگ هم نامت نیفتد از لبم 
تا سرانجامم شود چون میثم تمارها 

عهد کردم مثل تو باشم عزادار حسین
یاریم کن با دعایت پای استمرارها 

شد شب سوم دل ما هم خراباتی شده
وای از داغ خرابه رفتن دلدارها 

(صد پسر در خون بغلتد گم نگردد دختری)
حرف من را خوب می فهمند دختردارها 

گفت می دانی چه بر روز رقیه آمده؟
دست بسته می روم در کوچه و بازارها 

نان و خرما شامیان بر ما تصدق می کنند 
خسته ام از طعنه ها و خسته از آزارها
 

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]