عبدالله بن الحسن شهادت بدون نغمه به سوی خامس آل عبامحسن حنیفی

بیا و دست جنون را به دست من بسپار
مرا به وقت وصالت به سوختن بسپار

به سوی خامس آل عبا شتابانم
پدر که گفت خودت را به پنج تن بسپار 

کنار مقتلت آورده ام عوالم را
زُهیرشان کن و بر زلف پُر شکن بسپار

خدای طور! چرا زیر چکمه افتادی؟
کمی الوهیت خویش را به "لن" بسپار!

من و تو مظهر یک روح در دو تا بدنیم
حسین! زخم تنت را به این حسن بسپار

تو زخم خورده ای از شمر و خولی و اخنس
سنان و حرمله را بر گلوی من بسپار

بیان روضه ی "و الشمر" را، به سینه ی من
بیان غارت خود را، به پیرهن بسپار

به جای خون گلویت که سهم مرکب هاست 
هزار لاله ز خونم به این چمن بسپار

به سوی خیمه عمو! مضطرب نگاه نکن
به قلب کوچک من هم کمی محن بسپار

به صحن حائر خود این بقیع را بکشان
مرا به مضجع آغوش خویشتن بسپار
 

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]