باقر العلوم شهادت زمزمه خاطرات تلخِ عاشورایاسین زندی

چشمای ترم ، غصه دارن می‌بارن 
چندین ساله که ، خواب راحت ندارن 

از یادم نمیره 
خاطرات تلخِ عاشورا رو 
از یادم نمیره 
اون غروب سرخ کربلا رو 
از یادم نمیره 
بی علمداریِ خیمه ها رو 

بمیرم الهی!
رو زمین هستیِ زینب افتاد 
جلویِ چشامه
صحنه ای که از رو مرکب افتاد 

واویلا واویلا ...

 

موهای سرم ، بچه بودم سفید شد 
وقتی شیرخواره ، توی میدون شهید شد 

دیدم از توو خیمه 
که حسین اصغرشو می بوسید 
دیدم از توو خیمه 
خونشو به آسمون می پاشید
دیدم از توو خیمه 
حرمله بلند بلند می‌خندید 

واویلا واویلا 
همه ی حرم شدن هم ناله 
واویلا واویلا 
با لالایی خوندن سه ساله 

واویلا واویلا ...
 

مرتبط
    نظرات شما
    [کد امنیتی جدید]